جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

۳۵ مطلب با موضوع «نگارش دهم» ثبت شده است

نوشته ای به صورت داستان گونه صفحه 119 پایه دهم

انشا صفحه 119 نگارش دهم انشا صفحه 119 دهم انشا صفحه ۱۱۹ نگارش دهم نوشته داستان گونه نگارش دهم انشا صفحه 119 کتاب نگارش دهم انشا صفحه 119 نگارش دهم انسانی نوشته داستان گونه پایه دهم نوشته ای داستان گونه بنویسیدپیش ازنوشتن عناصر آن را مشخص کنید

انشا در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

نوشته داستان گونه بنویسید پیش از نوشتن عناصر آن را مشخص کنید

جواب نگارش دهم صفحه 119 انشا صفحه 119 نگارش دهم انشا صفحه 119 دهم نوشته ای داستان گونه کوتاه با عناصر انشا داستان نویسی انشا داستان گونه کوتاه انشا صفحه 119 کتاب نگارش دهم نوشته داستان گونه کوتاه نگارش دهم

انشا در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۶ ۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درباره نوشته های داستان گونه

نوشته ای داستان گونه بنویسیدپیش ازنوشتن عناصر آن را مشخص کنید نوشته ای داستان گونه همراه با عناصر انشا داستان نویسی انشا صفحه 119 نگارش دهم انشا صفحه 119 دهم انشا صفحه ۱۱۹ نگارش دهم جواب نگارش دهم صفحه 119 نوشته داستان گونه بنویسیدپیش ازنوشتن عناصر آن را مشخص کنید

انشا در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا دهم به روش تضاد مفاهیم پرواز و سقوط

انشا در مورد پرواز پرندگان انشا مقایسه دو چیز انشای مقایسه ای دهم انشا مقایسه مرگ و زندگی انشا ذهنی به روش سنجش و مقایسه انشا مقایسه شب و روز انشا درباره اگر می توانستم پرواز کنم انشای ذهنی مقایسه ای

انشا در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

حکایت نگاری صفحه ۱۱۰ نگارش دهم

حکایت نگاری چون یونس علیه السلام انشا صفحه 107 نگارش دهم خاموشی با سلامت به ازگفتن با ملامت انشا صفحه ۱۱۹ نگارش دهم انشا صفحه ۱۰۷ نگارش دهم حکایت نگاری صفحه 110انشا دهم حکایت نگاری نگارش پایه دهم ساده نویسی حکایت چون یونس از شکم ماهی نجات یافت


حکایت نگاری پایه دهم درم ورد یونس علیه السلام از شکم ماهی نجات یافت

«چون یونس علیه السلام از شکم ماهی نجات یافت،متفکر بود و کمتر سخن می گفت. یکی از موجب سکوت و سبب خاموشی پرسید. گفت: سخن، مرا از حبس شکم ماهی انداخت تا وجودم در آتش وحشت شمع وار بگداخت. خاموشی با سلامت، به از گفتن با ملامت».      نگارستان

بازنویسی: در زمان های قدیم حضرت یونس که از شکم ماهی(نهنگ) نجات یافت بسیار متفکر بود و دائم در فکر فرو می رفت و کمتر سخن می گفت. یکی از مردم علت و سبب سکوت و کم حرفی حضرت یونس را پرسید. حضرت گفت: سخن موجب شد که من در شکم ماهی افتادم و آن زمانی که در شکم ماهی  بودم از ترس و وحشت هم چون آتشی سوزان وجودم در حال سوختن بود و هم چون شمع ذره ذره در حال گداخته شدن و آب شدن بودم. بنابراین خاموشی و سکوت با سلامتی و تندرستی بهتر است از پرحرفی و سخن گفتن با پشیمانی.

از این حکایت این گونه نتیجه گیری می کنیم که هر چه انسان قبل از سخن گفتن تفکر کرد و یا کمتر سخن بگوید کمتر مورد خشم و عذاب و بازجویی قرار می گیرد. زیرا  با کمتر سخن گفتن بار گناهان انسان کمتر می شود و در نهایت پشیمانی و ندامت از گفتن سخنان بدون فکر و بدون ریشه کمتر خواهد بود و انسان  با آرامش فکری و سلامت جانی بیشتری به زندگی خود تا لحظه ی مرگ و بعد از مرگ ادامه می دهد.

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

جواب انشا صفحه ۹۴ کتاب نگارش دهم متن ذهنی بنویسید

انشا صفحه 94 نگارش دهم تجربی انشا صفحه ۹۴ نگارش دهم انسانی انشا صفحه ۹۴ دهم انسانی جواب انشا های نگارش دهم انشا صفحه 36 دهم انسانی انشا صفحه 94 نگارش دهم انسانی جواب انشا های نگارش دهم صفحه 97 جواب نگارش دهم صفحه 119



موضوع: مقایسه آسمان شب با دامن مادربزرگ


وقتایی که دلم میگرفت ، زیر آسمان شب دراز میکشیدم و به فکر فرو می رفتم . انرژی قوی ای داشت .
وقتایی که به آسمان زل میزدم به عمق آن می اندیشیدم و کل ذهنم را فرا می گرفت .
گاه به خود می آمدم و می دیدم ساعت هاست غرق آسمان شده ام .
حسه عجیبی بود .
راستش مرا یاد دامن مادربزرگم می انداخت .
بلندی دامن سرمه ای رنگ او مرا یاد وسعت آسمان تیره شب می انداخت . 
دکمه طلایی رنگش ، ماننده ماهتاب بر روی آسمان ابریشم سرمه ای دامنش می درخشید و تمامش را روشن کرده بود . 
پولک های ریز و درشت آن مانند ستاره ها ، چشمک می زدند و مرا شیفته خود می کردند .
گویی رازی بین آنها نهفته بود . 
وقتایی که مادربزرگم دامن بلندش را به تن می کرد ، من خیره به آسمان دامنش می شدم و چشم از آنها برنمی داشتم . 
تعداد، اندازه و جایگاه ستاره های دامنش را از بر بودم . 
حتی ، نام او هم مرا یاد آسمان می انداخت . 
ماه منیر .
ماه روشنایی تمام رویا های من .
و حال ماه منیر من جایی میان ستاره های دامنش پنهان شده و با لبخند مهربانش به من می نگرد .

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشای ذهنی به روش سنجش و مقایسه برای نگارش دهم

انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه دو چیز انشا مقایسه مرگ و زندگی انشای ذهنی مقایسه ای انشا مقایسه شب و روز انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه انسان با درخت انشا مقایسه دوست و دشمن


موضوع: مقایسه ماشین ها با جانوران


در این راه بی پایان که انتهایی همچون آسمان دارد ماشین ها و موتورها با رنگ های گوناگونی در قطار زندگی در حرکت اند.ماشین ها از چارپایان هستند وتنها تفاوت آن باچارپایان جانداراین است که زاد ولد نمی کنند.موتورها از دو پایان هستند مثل مرغ و خروس و موتورها مثل خروس ها نر هستند داخل ماشین ها مثل شکم گاو است گرم و نرم!! و موتورها سردو بی حس!!وقتی در روز سرد زمستانی سوار موتور شوی و بر روی سرت کلاه ایمنی هم نداشته باشی ،شپش های سرت هم مثل تکه سنگی یخ می بندند. در این روزگار که همه جز اندکی از مردم پول پرست به تمام عیار هستند فقط ماشینها را می بینند و موتورهایی مثل موتور آرس دیگر از ذهن تیره و تار انسانها فراموش شده و رفته است. و ماشینها مثل طاووس مغرور و خود خواه شده ند آنها زیان های جبران ناپذیری بر زمین دارند.درست مثل طاووس که پاهای زشتی دارد.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

با استفاده از روش سنجش و مقایسه یک متن ذهنی بنویسید

انشا ذهنی به روش سنجش و مقایسه انشا مقایسه ذهنی انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه رفتگر با افتاب مقایسه ایینه با چهره انشا در مورد مقایسه کتاب با دوست


سخنان زیادی در عمرم شنیده ام از انواع مختلف که برخی از آنان توخالی و برخی دیگر پربار اند. برخی از سخنان دنیا را تغییر می دهند و برخی دیگر جلوی تغییر را می گیرند. برخی از حرف ها فکر می کنند که خیلی می دانند اما چیزی بیشتر از یک حرف نیستند. برخی حرف ها بلند اند و برخی کوتاه؛ برخی سنگین اند و برخی سبک؛ برخی بزرگ و برخی کوچک ولی در نهایت اکثرشان می میرند و آنانی که زنده می مانند پند و الگویی می شوند برای آیندگان.
سخنان مختلف از زبان انسان های مختلف شنیده شده اند و ارزش صاحبانشان را آشکار کرده اند. حال جالب اینجاست که انسان هایی با سخنان زنده، جاوید می شوند و آن دسته که سخنانشان زودتر از خودشان گور را برگزیدند، به دنبال سخنانشان می روند و از جایی سر در می آورند که از آن ها یادی نمی شود.

برای حسن ختام تنها یک سخن زنده از فردی جاوید به ذهنم می رسد که می گوید:

"سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز،
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند"

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

با استفاده از روش سنجش و مقایسه انشا بنویسید

انشا مقایسه ذهنی انشای مقایسه ای دهم انشا مقایسه مرگ و زندگی انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه دو چیز انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه رفتگر با افتاب


موضوع: مقایسه ی آسمان و انسان


وقتی که به ظاهر آسمان نگاه می کنیم رنگ او آبی است ودر وجود او نیز همین رنگ را میتوان دید ، ولی انگار خداوند وجود آدمی را با دورنگ نقاشی کرده است. طوری که از بیرون به رنگ خاک و از درون قرمز است پس می توان گفت :دو روی و دورنگی در ذات ما انسان ها است . شاید برای شما سوال باشد که آسمان درشب رنگش تغییر می کند و سیاه می‌شود؟ولی باید به شما بگوییم که آسمان همیشه آبی است واگر درشب سیاه می شود تقصیر آفتاب است نه آسمان.
در درون بدن انسان جویی از خون روان است که درآن جا تکه گوشت هایی وجود دارد که هریک مسئولیتی را به عهده می گیرند،درآن بالا بالا های بدن فرمانده ای وجود دارد که شکل او مانند مغز گردو است و مقاومت او مانند سنگ سخت ومحکم است.آسمان نیز درونی دارد ،ولی متفاوت با درون انسان در آسمان اشکال دایره ای شکل زیادی دیده می شود که بر روی میز بزرگی نشسته اند وبه دور مادر زمین یعنی خورشید می گردند. وجود آسمان گاهی گرم است و گاهی سرد و شاید گاهی هم نرم.در دل او چاله های بزرگی است که به چاله های هوایی معروفند.
وقتی به ذات انسان و آسمان می نگریم بهتر می توان بزرگی خدا را درک کرد همچنین نگرش در ذات آفرینش باعث افزایش ایمان به خدا می شود.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

جواب انشای ذهنی صفحه 94 نگارش پایه دهم

انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه دو چیز انشای ذهنی مقایسه ای مقایسه قلم با درخت


موضوع مقایسه رفتگر با خورشید


رفتگر است آنکه لباسش نارنجی است و دلش دریایی است، خورشید است آنکه لباسش نارنجی است و دلش طوفانی است.

خورشید از شرق طلوع می کند و رفتگر زحمت کش محله ما از سر خیابان هایی که ما بی‌شرمانه دل آن را آلوده کرده ایم طلوع می کند و دیرتر از خورشید غروب می کند.

رفتگر در هنگام غروب اش لباس نارنجی به تن می‌کند و خورشید لباس نارنجی تر. رفتگر با جارویش عشقش را بر روی زمین نقش می‌بندد و دل زمین را پاک می کند و خورشید با گرمای امیدش زمین را مملوء از مهربانی و بی ریایی می کند.

گویند: رفتگر هم شاعر است و هم پدر یک دو بیتی از فراغ بید و بنگ / خورشید هم، در آسمان هفت رنگ می نوازد از دل بی باک و بنگ.

خورشید هر روز در آسمان خودنمایی کرده و با کبر و غرور به همه می گوید من منم، ولی رفتگر با فروتنی و تواضعش در خفا شهر را از عشقش نقش بندان می‌کند. خورشید به ابرهای سیاهی که چهره زیبایش را می‌پوشانند با پرتوی امید و مهربانی اش به آنها زندگی می بخشد؛ رفتگر هم با تمام وجودش مهربانی را به همه مردم هدیه می‌کند.

خورشید می بخشد و از بین نمی رود ولی رفتگر می بخشد و به مرور زمان تک تک وجودش همانند تکه هایی از پازل، از هم گسسته می شود.

خورشید از دور لطیف به نظر می آید و از نزدیک گلوله آتشین سوزنده ای است که کسی را در قلبش جای نمی دهد. ولی رفتگر از دور سخت و ضخیم به نظر می رسد اما از نزدیک خرد و شکننده است و هر کسی را در قلب پهناورش جای می دهد.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد