انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه دو چیز انشای ذهنی مقایسه ای مقایسه قلم با درخت


موضوع مقایسه رفتگر با خورشید


رفتگر است آنکه لباسش نارنجی است و دلش دریایی است، خورشید است آنکه لباسش نارنجی است و دلش طوفانی است.

خورشید از شرق طلوع می کند و رفتگر زحمت کش محله ما از سر خیابان هایی که ما بی‌شرمانه دل آن را آلوده کرده ایم طلوع می کند و دیرتر از خورشید غروب می کند.

رفتگر در هنگام غروب اش لباس نارنجی به تن می‌کند و خورشید لباس نارنجی تر. رفتگر با جارویش عشقش را بر روی زمین نقش می‌بندد و دل زمین را پاک می کند و خورشید با گرمای امیدش زمین را مملوء از مهربانی و بی ریایی می کند.

گویند: رفتگر هم شاعر است و هم پدر یک دو بیتی از فراغ بید و بنگ / خورشید هم، در آسمان هفت رنگ می نوازد از دل بی باک و بنگ.

خورشید هر روز در آسمان خودنمایی کرده و با کبر و غرور به همه می گوید من منم، ولی رفتگر با فروتنی و تواضعش در خفا شهر را از عشقش نقش بندان می‌کند. خورشید به ابرهای سیاهی که چهره زیبایش را می‌پوشانند با پرتوی امید و مهربانی اش به آنها زندگی می بخشد؛ رفتگر هم با تمام وجودش مهربانی را به همه مردم هدیه می‌کند.

خورشید می بخشد و از بین نمی رود ولی رفتگر می بخشد و به مرور زمان تک تک وجودش همانند تکه هایی از پازل، از هم گسسته می شود.

خورشید از دور لطیف به نظر می آید و از نزدیک گلوله آتشین سوزنده ای است که کسی را در قلبش جای نمی دهد. ولی رفتگر از دور سخت و ضخیم به نظر می رسد اما از نزدیک خرد و شکننده است و هر کسی را در قلب پهناورش جای می دهد.