جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

۳۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

انشا با ویژگی طرف گفت و گو و طرح گفت و گو

انشا گفت و گو خیالی انشا گفت و گوی دست و پا انشا گفت و گو طنز انشا گفتگو یازدهم انشا گفتگو برف و آفتاب انشا گفت و گو با خدا گفت و گوی ابر و باران انشا در مورد گفتگوی خیالی


موضوع: امید واهی


دو طرف گفت و گو : (رودِ کارون و حیات)
طرح گفت و گو :(بی مسئولیتی نسبت به رود کارون!)

کارون می گفت:« مانده ام! با درد، با آه ، با خشکی!»
می شنید :سکوت ای کارون! تو باز هم باید نفس بکشی.

کارون باز هم با رنج گفت: به اطراف بنگر و این اُمیدِ واهی را به همراهِ حیاتم، از بین ببر!
حیات باز به او گفت: کُل خوزستان، به جرعه ای از آب تو نیاز دارد ! بروی همه مرده اند، دلت می آید؟!
رودِ خشکیدهٔ ما، با حسرت دوباره زنده شدن گفت : روز های من به پایان رسیده است، مردمم نیز کم کم ؛ در آتش می سوزند و از تشنگی می میرند و از شدّت فقر مرا تنها خواهند گذاشت.

حیات گفت : مگر مُدَعیِ مسئولیت کجایید؟!
کارون، خنده ای رنجور بر لبان نشاند و گفت: مشغول دزدی، نفاق، و در کردنِ جیب ها! این اُمیدِ واهی را به همراه حیاتم؛ از بین ببر! کِه به یاد کارون است؟
حیات گفت: سکوت کن ای کارون، این بار مردمت فریاد میزنند:« تو باز هم باید نفس بکشی! »

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۳۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

جواب انشا صفحه ۹۴ کتاب نگارش دهم متن ذهنی بنویسید

انشا صفحه 94 نگارش دهم تجربی انشا صفحه ۹۴ نگارش دهم انسانی انشا صفحه ۹۴ دهم انسانی جواب انشا های نگارش دهم انشا صفحه 36 دهم انسانی انشا صفحه 94 نگارش دهم انسانی جواب انشا های نگارش دهم صفحه 97 جواب نگارش دهم صفحه 119



موضوع: مقایسه آسمان شب با دامن مادربزرگ


وقتایی که دلم میگرفت ، زیر آسمان شب دراز میکشیدم و به فکر فرو می رفتم . انرژی قوی ای داشت .
وقتایی که به آسمان زل میزدم به عمق آن می اندیشیدم و کل ذهنم را فرا می گرفت .
گاه به خود می آمدم و می دیدم ساعت هاست غرق آسمان شده ام .
حسه عجیبی بود .
راستش مرا یاد دامن مادربزرگم می انداخت .
بلندی دامن سرمه ای رنگ او مرا یاد وسعت آسمان تیره شب می انداخت . 
دکمه طلایی رنگش ، ماننده ماهتاب بر روی آسمان ابریشم سرمه ای دامنش می درخشید و تمامش را روشن کرده بود . 
پولک های ریز و درشت آن مانند ستاره ها ، چشمک می زدند و مرا شیفته خود می کردند .
گویی رازی بین آنها نهفته بود . 
وقتایی که مادربزرگم دامن بلندش را به تن می کرد ، من خیره به آسمان دامنش می شدم و چشم از آنها برنمی داشتم . 
تعداد، اندازه و جایگاه ستاره های دامنش را از بر بودم . 
حتی ، نام او هم مرا یاد آسمان می انداخت . 
ماه منیر .
ماه روشنایی تمام رویا های من .
و حال ماه منیر من جایی میان ستاره های دامنش پنهان شده و با لبخند مهربانش به من می نگرد .

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشای ذهنی به روش سنجش و مقایسه برای نگارش دهم

انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه دو چیز انشا مقایسه مرگ و زندگی انشای ذهنی مقایسه ای انشا مقایسه شب و روز انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه انسان با درخت انشا مقایسه دوست و دشمن


موضوع: مقایسه ماشین ها با جانوران


در این راه بی پایان که انتهایی همچون آسمان دارد ماشین ها و موتورها با رنگ های گوناگونی در قطار زندگی در حرکت اند.ماشین ها از چارپایان هستند وتنها تفاوت آن باچارپایان جانداراین است که زاد ولد نمی کنند.موتورها از دو پایان هستند مثل مرغ و خروس و موتورها مثل خروس ها نر هستند داخل ماشین ها مثل شکم گاو است گرم و نرم!! و موتورها سردو بی حس!!وقتی در روز سرد زمستانی سوار موتور شوی و بر روی سرت کلاه ایمنی هم نداشته باشی ،شپش های سرت هم مثل تکه سنگی یخ می بندند. در این روزگار که همه جز اندکی از مردم پول پرست به تمام عیار هستند فقط ماشینها را می بینند و موتورهایی مثل موتور آرس دیگر از ذهن تیره و تار انسانها فراموش شده و رفته است. و ماشینها مثل طاووس مغرور و خود خواه شده ند آنها زیان های جبران ناپذیری بر زمین دارند.درست مثل طاووس که پاهای زشتی دارد.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

با استفاده از روش سنجش و مقایسه یک متن ذهنی بنویسید

انشا ذهنی به روش سنجش و مقایسه انشا مقایسه ذهنی انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه رفتگر با افتاب مقایسه ایینه با چهره انشا در مورد مقایسه کتاب با دوست


سخنان زیادی در عمرم شنیده ام از انواع مختلف که برخی از آنان توخالی و برخی دیگر پربار اند. برخی از سخنان دنیا را تغییر می دهند و برخی دیگر جلوی تغییر را می گیرند. برخی از حرف ها فکر می کنند که خیلی می دانند اما چیزی بیشتر از یک حرف نیستند. برخی حرف ها بلند اند و برخی کوتاه؛ برخی سنگین اند و برخی سبک؛ برخی بزرگ و برخی کوچک ولی در نهایت اکثرشان می میرند و آنانی که زنده می مانند پند و الگویی می شوند برای آیندگان.
سخنان مختلف از زبان انسان های مختلف شنیده شده اند و ارزش صاحبانشان را آشکار کرده اند. حال جالب اینجاست که انسان هایی با سخنان زنده، جاوید می شوند و آن دسته که سخنانشان زودتر از خودشان گور را برگزیدند، به دنبال سخنانشان می روند و از جایی سر در می آورند که از آن ها یادی نمی شود.

برای حسن ختام تنها یک سخن زنده از فردی جاوید به ذهنم می رسد که می گوید:

"سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز،
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند"

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

با استفاده از روش سنجش و مقایسه انشا بنویسید

انشا مقایسه ذهنی انشای مقایسه ای دهم انشا مقایسه مرگ و زندگی انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه دو چیز انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه رفتگر با افتاب


موضوع: مقایسه ی آسمان و انسان


وقتی که به ظاهر آسمان نگاه می کنیم رنگ او آبی است ودر وجود او نیز همین رنگ را میتوان دید ، ولی انگار خداوند وجود آدمی را با دورنگ نقاشی کرده است. طوری که از بیرون به رنگ خاک و از درون قرمز است پس می توان گفت :دو روی و دورنگی در ذات ما انسان ها است . شاید برای شما سوال باشد که آسمان درشب رنگش تغییر می کند و سیاه می‌شود؟ولی باید به شما بگوییم که آسمان همیشه آبی است واگر درشب سیاه می شود تقصیر آفتاب است نه آسمان.
در درون بدن انسان جویی از خون روان است که درآن جا تکه گوشت هایی وجود دارد که هریک مسئولیتی را به عهده می گیرند،درآن بالا بالا های بدن فرمانده ای وجود دارد که شکل او مانند مغز گردو است و مقاومت او مانند سنگ سخت ومحکم است.آسمان نیز درونی دارد ،ولی متفاوت با درون انسان در آسمان اشکال دایره ای شکل زیادی دیده می شود که بر روی میز بزرگی نشسته اند وبه دور مادر زمین یعنی خورشید می گردند. وجود آسمان گاهی گرم است و گاهی سرد و شاید گاهی هم نرم.در دل او چاله های بزرگی است که به چاله های هوایی معروفند.
وقتی به ذات انسان و آسمان می نگریم بهتر می توان بزرگی خدا را درک کرد همچنین نگرش در ذات آفرینش باعث افزایش ایمان به خدا می شود.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

جواب انشای ذهنی صفحه 94 نگارش پایه دهم

انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه دو چیز انشای ذهنی مقایسه ای مقایسه قلم با درخت


موضوع مقایسه رفتگر با خورشید


رفتگر است آنکه لباسش نارنجی است و دلش دریایی است، خورشید است آنکه لباسش نارنجی است و دلش طوفانی است.

خورشید از شرق طلوع می کند و رفتگر زحمت کش محله ما از سر خیابان هایی که ما بی‌شرمانه دل آن را آلوده کرده ایم طلوع می کند و دیرتر از خورشید غروب می کند.

رفتگر در هنگام غروب اش لباس نارنجی به تن می‌کند و خورشید لباس نارنجی تر. رفتگر با جارویش عشقش را بر روی زمین نقش می‌بندد و دل زمین را پاک می کند و خورشید با گرمای امیدش زمین را مملوء از مهربانی و بی ریایی می کند.

گویند: رفتگر هم شاعر است و هم پدر یک دو بیتی از فراغ بید و بنگ / خورشید هم، در آسمان هفت رنگ می نوازد از دل بی باک و بنگ.

خورشید هر روز در آسمان خودنمایی کرده و با کبر و غرور به همه می گوید من منم، ولی رفتگر با فروتنی و تواضعش در خفا شهر را از عشقش نقش بندان می‌کند. خورشید به ابرهای سیاهی که چهره زیبایش را می‌پوشانند با پرتوی امید و مهربانی اش به آنها زندگی می بخشد؛ رفتگر هم با تمام وجودش مهربانی را به همه مردم هدیه می‌کند.

خورشید می بخشد و از بین نمی رود ولی رفتگر می بخشد و به مرور زمان تک تک وجودش همانند تکه هایی از پازل، از هم گسسته می شود.

خورشید از دور لطیف به نظر می آید و از نزدیک گلوله آتشین سوزنده ای است که کسی را در قلبش جای نمی دهد. ولی رفتگر از دور سخت و ضخیم به نظر می رسد اما از نزدیک خرد و شکننده است و هر کسی را در قلب پهناورش جای می دهد.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا پایه دهم با روش سنجیدن و قیاس


انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه دو چیز انشای ذهنی مقایسه ای مقایسه قلم با درخت



موضوع: قلب و مغز


هَمه ما دَرون خود یک گروه فیلم سازی سازمان یافته و گُسترده داریم .
مانند چَشمی که مسئول فیلم برداری با کیفیت Full HD است، گوش هایی که مسئول صِدابرداری با ظریف ترین حَسّاسیت صدا هستند و رگ هایی چون سیم های ابزار فیلم برداری.

ما ،اکثر اعضای سازنده فیلم را می بینیم و پی به توانایی منحصر به فردشان و شهرتشان در عرصه فیلم سازی می بریم . گروهی نیز اعضای پشت صحنه هستند که قابلیت های بسیاری دارند مانند شش ها، کلیه ها،مغز، قلب...
قلب و مغزی که تفاوت چشمگیری با سایر اَعضا دارند،گویا دو فَرد با خصوصیات اَخلاقی کاملا مُجزّا از هم هستند و باید با اِستدلال و احساس مجزای خود ،یکدیگر را قانع کنند تا ما برای فیلم برداری مان تصمیمی بگیریم .
مغزی که کارگردانی سختگیر و جدی است که به تمام اعضای فیلم بی چون و چرا دستور می دهد اما به تهیه کننده فیلم(قلب) که می رسد و ظرافت و حساسیت او را می بیند، نقاب خشم خود را کنار می زند و با تبسمی مصنوعی او را در آغوش می گیرد و کنار گوشش کار درست و منطقی را زمزمه می کند، سعی در مجاب کردن تهیه کننده می کند،چون اگر او نباشد توانایی پرداخت دستمزد عوامل سازنده فیلم را که خون باشد را کسی ندارد . دستور های مغز که در غالب نوازشی عاری ا زمحبت تمام شد، قلب چهره مغز را با دستان خود قاب گرفت و گفت اما...
مغز که از نفهمی قلب به ستوه آمده بود ، انگشت اشاره اش را به نشانه ی سکوت بر لبان قلب قرار داد و با کلافگی راه خود را به سوی اتاقش در پیش گرفت تا استدلال جدیدی برا قانع کردن قلب پیدا کند، در همین حین قلب با فنجانی قهوه و لبخندی دلنشین و مملوء از محبت خالصش و کاسِتی که ملودی آرامی را پخش می کرد ، وارد اتاق مغز شد و مَرد کارگردان ما را به آرامشی دعوت کرد و گفت عواقبش پای خودم.
سرانجام قلب با منطق های احساسی تهی از هر منطقی مغز را مُجاب به تجدید نظر کرد.
مغز سری به سوی قلب تعظیم کرد و گفت《احساسی ها مقدم تر هستند 》پس اسم فیلممان" مغز و قلب" نه!! بلکه" قلب و مغز" می شود.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا با روش سنجش و مقایسه نگارش دهم

انشا سنجش و مقایسه رفتگر با افتاب انشا سنجش و مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه دو چیز انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه مرگ و زندگی انشا مقایسه شب و روز


موضوع: انسان و موسیقی

هر انسانی در این دنیا ،نوایی است ؛صدایی دارد. 
برخی غمگین و برخی سهمگین اند.برخی چون مولانا عاشقانه برخورد میکنند و نوای خود را عاشقانه میزنند و همچو دم مسیحایی مینوازند.
برخی دیگر غمگین اند نمیخوانند و تنها مینوازند ساز نا سازی را سازی ناکوک سازی که دیگیر زندگی در ان جریان ندارد. 
اما بعضی کم حرف اند و هیچ نمیگویند می نوازند نوای بی نوایی را گاه شاد اندو گاه غمگین در تصورات خود سیر میکنند و بی هیچ کلامی تمام داستان ناگفته خود را بیان میکنند. 
بعضی دیگر خوف دارند میترسانند و هشیار میسازند مادرانگی میکنند و به حرکت وادار میکنن 
پرده بگردان و بزن ساز نو 
هین که رسید از فلک اواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد در نرسد راز نو

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا ذهنی به روش سنجش و مقایسه میز با برده

انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه مرگ و زندگی انشا مقایسه دو چیز مقایسه قلم با درخت انشا مقایسه جنگ و صلح


برخی میزها مانند برده هستند.برخی از میزها انقدر بیچاره هستند که فقط میتوان از آنها کار کشید.برخی میزهامانند برده فقط جای خواب دارندو از این همه کاراهایی که برای ما انجام می دهند دستمزدی دریافت نمیکنند.میزها مانند برده ای بیچاره نه میتوانند برای خود کاری کنند و نه میتوانند به داد خود برسند.برخی میزها به عنوان عروسک خیمه شب بازی اند زیرا فقط میشود از آنها استفاده کرد.برخی میزهاهم مانند برده انقدر لاغرو ضعیف اند که فقط به درد خرید و فروش میخورند اما برخی میزها چنان بزرگ و چاق اند که باید آنهارا بوسید و دستمزد چنان عالی به آنها داد.
برخی برده ها هم مانند میز هستند،زیرا چنان سیاه و ضعیف هستند که فقط به درد انباری میخورند و باید آنهارا در انباری گذاشت.اما برخی آنقدر سفیدوجدیدند که می شود حتی در مجالس تجملی از آن ها استفاده کرد.برخی برده ها مانند میز هستند اگر روزی ضعیف شوند،بی مُعطَلی آنهارا دور می اندازند گویی کسی نبوده و وجود نداشته است.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا مقایسه و شباهت قلم و اسلحه

شباهت قلم و اسلحه انشا مقایسه قلم با درخت انشا مقایسه قلم با اسلحه دهم مقایسه قلم با اسلحه ذهنی انشای مقایسه ای قلم و اسلحه انشا مقایسه قلم با اسلحه ذهنی مقایسه کتاب با برگ درختان مقایسه میزبادرخت


جنگ، واژه ای سه حرفی که خود عالمی در میان حروف خود پنهان کرده قلم اما نرم و نازک جنگ می‌کند، در میان انگشتانم فریاد میکشد تا اوج نفرت را بنویسید.

کلمات را در میدان نبرد به صف می‌کشد؛ ارتش افکار طغیان میکنند و آنگاه صفحه رنگین می‌شود از خون قلم.
من با قلم دنیایی میسازم از جنس آوردگاه ها، به سادگی سنگر ها و به رنگ خون هایی که تجلی گر رویای رنگی دختر بچه ایست که آرام زیر تلی از غم و اندوه دفن شده.
با سلاح نوشتن گاه بیدار می‌کند و گاه لالایی سر میدهد؛ وجدان خفته ای را بیدار می‌کند که در روح آدمی خفته و جان شیرینی را روانه عالم رویا میکند.
من معتقدم برای کشتن آدم ها لازم نیست یک اسلحه را روبروی مغزشان بگیری، گاهی کافیست یک جمله را جلوی چشمشان برقصانی.انوقت میبینی آدمی نه یک بار که صد بار می میرد...

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد