انشا گفت و گو خیالی انشا گفت و گوی دست و پا انشا گفت و گو طنز انشا گفتگو یازدهم انشا گفتگو برف و آفتاب انشا گفت و گو با خدا گفت و گوی ابر و باران انشا در مورد گفتگوی خیالی


موضوع: امید واهی


دو طرف گفت و گو : (رودِ کارون و حیات)
طرح گفت و گو :(بی مسئولیتی نسبت به رود کارون!)

کارون می گفت:« مانده ام! با درد، با آه ، با خشکی!»
می شنید :سکوت ای کارون! تو باز هم باید نفس بکشی.

کارون باز هم با رنج گفت: به اطراف بنگر و این اُمیدِ واهی را به همراهِ حیاتم، از بین ببر!
حیات باز به او گفت: کُل خوزستان، به جرعه ای از آب تو نیاز دارد ! بروی همه مرده اند، دلت می آید؟!
رودِ خشکیدهٔ ما، با حسرت دوباره زنده شدن گفت : روز های من به پایان رسیده است، مردمم نیز کم کم ؛ در آتش می سوزند و از تشنگی می میرند و از شدّت فقر مرا تنها خواهند گذاشت.

حیات گفت : مگر مُدَعیِ مسئولیت کجایید؟!
کارون، خنده ای رنجور بر لبان نشاند و گفت: مشغول دزدی، نفاق، و در کردنِ جیب ها! این اُمیدِ واهی را به همراه حیاتم؛ از بین ببر! کِه به یاد کارون است؟
حیات گفت: سکوت کن ای کارون، این بار مردمت فریاد میزنند:« تو باز هم باید نفس بکشی! »