جواب نگارش دهم صفحه 119 انشا صفحه 119 نگارش دهم انشا صفحه 119 دهم نوشته ای داستان گونه کوتاه با عناصر انشا داستان نویسی انشا داستان گونه کوتاه انشا صفحه 119 کتاب نگارش دهم نوشته داستان گونه کوتاه نگارش دهم
انشا در ادامه مطلب
جواب نگارش دهم صفحه 119 انشا صفحه 119 نگارش دهم انشا صفحه 119 دهم نوشته ای داستان گونه کوتاه با عناصر انشا داستان نویسی انشا داستان گونه کوتاه انشا صفحه 119 کتاب نگارش دهم نوشته داستان گونه کوتاه نگارش دهم
انشا در ادامه مطلب
نوشته ای داستان گونه بنویسیدپیش ازنوشتن عناصر آن را مشخص کنید نوشته ای داستان گونه همراه با عناصر انشا داستان نویسی انشا صفحه 119 نگارش دهم انشا صفحه 119 دهم انشا صفحه ۱۱۹ نگارش دهم جواب نگارش دهم صفحه 119 نوشته داستان گونه بنویسیدپیش ازنوشتن عناصر آن را مشخص کنید
انشا در ادامه مطلب
انشا صفحه 94 نگارش دهم تجربی انشا صفحه ۹۴ نگارش دهم انسانی انشا صفحه ۹۴ دهم انسانی جواب انشا های نگارش دهم انشا صفحه 36 دهم انسانی انشا صفحه 94 نگارش دهم انسانی جواب انشا های نگارش دهم صفحه 97 جواب نگارش دهم صفحه 119
موضوع: مقایسه آسمان شب با دامن مادربزرگ
وقتایی که دلم میگرفت ، زیر آسمان شب دراز میکشیدم و به فکر فرو می رفتم . انرژی قوی ای داشت .
وقتایی که به آسمان زل میزدم به عمق آن می اندیشیدم و کل ذهنم را فرا می گرفت .
گاه به خود می آمدم و می دیدم ساعت هاست غرق آسمان شده ام .
حسه عجیبی بود .
راستش مرا یاد دامن مادربزرگم می انداخت .
بلندی دامن سرمه ای رنگ او مرا یاد وسعت آسمان تیره شب می انداخت .
دکمه طلایی رنگش ، ماننده ماهتاب بر روی آسمان ابریشم سرمه ای دامنش می درخشید و تمامش را روشن کرده بود .
پولک های ریز و درشت آن مانند ستاره ها ، چشمک می زدند و مرا شیفته خود می کردند .
گویی رازی بین آنها نهفته بود .
وقتایی که مادربزرگم دامن بلندش را به تن می کرد ، من خیره به آسمان دامنش می شدم و چشم از آنها برنمی داشتم .
تعداد، اندازه و جایگاه ستاره های دامنش را از بر بودم .
حتی ، نام او هم مرا یاد آسمان می انداخت .
ماه منیر .
ماه روشنایی تمام رویا های من .
و حال ماه منیر من جایی میان ستاره های دامنش پنهان شده و با لبخند مهربانش به من می نگرد .
به سايت خوش آمديد !
براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد