انشا تضاد معنایی پیری و جوانی انشا ناسازی معنایی گل و خار انشا تضاد شب و روز انشا تضاد معنایی عشق و نفرت انشا تضاد معنایی غم و شادی انشا تضاد معنایی خواب و بیداری حکایت نگاری درس هفتم نگارش دهم انشا در مورد تضاد سکوت و فریاد
انشا در ادامه مطلب
انشا تضاد معنایی پیری و جوانی انشا ناسازی معنایی گل و خار انشا تضاد شب و روز انشا تضاد معنایی عشق و نفرت انشا تضاد معنایی غم و شادی انشا تضاد معنایی خواب و بیداری حکایت نگاری درس هفتم نگارش دهم انشا در مورد تضاد سکوت و فریاد
انشا در ادامه مطلب
انشا به روش ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم انشا تضاد معنایی پیری و جوانی انشا تضاد معنایی عشق و نفرت انشا تضاد معنایی خنده و گریه انشا تضاد مفاهیم مرگ و زندگی انشا تضاد معنایی سکوت و فریاد انشا ناسازی معنایی خنده و گریه انشا ناسازی معنایی گل و خار
خوشه ها
گرما [ نور ، درخشانی ، آتش و...]
سرما[زمستان ، سوز ، فقر و...]
موضوع: سوزِ گـرما
در آتش بازی های سال پیش ، کودکی را دیدم که از سرما می لرزید و به نور درخشان فشفشه ها خیره مانده بود.
اجـداد ما یا همان انسـان های نخـسـتین ، از هـمان زمانی که دیـنی نبود و زمین قـلمرو داینـاسور ها به شـمار میرفت، می دانستند که نور یعنی گـرما ؛ و وجود گرما نجات دهنده ی نـسل بشر اسـت. به همین عـلت بسیاری از آنها به پرسـتش خورشید روی آوردند. چـرا که در هنگام شب ، سرما آنان را در بر می گرفت و در روز ، گـرچه نمی توانستند به خورشید خـیره شوند، اما وجودش برای دلگرمی شان کافی بود.
من می دیدم که وقـتی فشفـشه ها خاموش می شوند و سر کودک از آن هیاهو ها به سوی دیگری می چرخد ، از لرزش بدنش کاسته می شود. اما تا دوباره نگـاه حیرانش به سمت هیاهویی دیگر می چرخید ، سرما بدنش را فرا می گرفت.
میدانید علـت این تغییر ناگهانی بدنش چه بود؟
وقتی او نوری نمی دید گمان میکرد که سرما یک چیز طبیعیست ، و بقیهً مردم نـیز ، اگر چه لباسی گرم تر پوشیده اند ، اما آنها هم حس او را دارند. امـا به محض روشن شدن یک فشـفشه ، خنده را بر لب مردم می دید ، و می فهمید که کسی حس او را درک نمی کند؛ پس سـرما به جسم کوچکش چیره می شد و سـوزِ گـرما ، اندامش را می لرزاند.
خدا کند سرما ، حـواسش به دل هایی که می لرزاند باشـد.
انشا تضاد معنایی پیری و جوانی انشا تضاد شب و روز انشا تضاد مفاهیم عشق و نفرت انشا تضاد مفاهیم مرگ و زندگی انشا تضاد معنایی عشق و نفرت انشا تضاد مرگ و زندگی انشا تضاد مفاهیم سکوت و فریاد انشا ناسازی معنایی گل و خار
به نام خداوندی که مرگ و زندگی در دستان اوست همانی که خالق من و توست. در این جهان بیکران بر روی کره زمین انسان هایی زندگی می کنند با خصوصیات و اهداف مختلف که هر یک از آنها به تحقق می پیوندد و یا با مرگ آرزوی آنها نافرجام می ماند.
هر انسان در هزارتوی پر پیچ و خم ذهنش آرزوهایی دارد که می خواهد تا زنده است و زندگی میکند به آنها دست پیدا کند اما حیف که نمی داند این دنیا یکی دو روز است و پس از آن رهسپار نسیم آرام و بی صدای مرگ میشود و تا به خود میآید میبیند ریسمانش را که به زندگی پر پیچ و خمش بسته است را میبرند و مرگ با لحنی تمسخرآمیز میگوید تو دیگر مال من هستی!!!☠️
اما گاهی اوقات این خود انسان است که به مرگ لبخند میزند و میگوید من مال تو نیستم بلکه پیکر مرا بر در و دیوار کوچهها و خیابانها چسبانده اند و من را بر سر فلکه های پر تلاطم زندگی گذاشتند تا بچه آهوان نوپا که با قلبی پاک شروع به زندگی کردن می کنند از من درس بگیرند تا به دام شکارچی همچون تو نیفتند. در واقع این نوع انسان ها مرگ را از قبل پیشبینی کرده اند و می دانند که چه زمانی طلوع کرده اند و چه زمانی غروب خواهند کرد. این خود انسان ها هستند که انتخاب می کنند که غروب شان باشکوه و پر فتوح باشد و با دل خوش دستشان را از دستان زندگی رها کنند یا غروبی با شکست و یأس و ناامیدی داشته باشند و با خود زیر لب بگویند ای زندگی تو وفا نکردی و مرا در دستان سرد و تاریک مرگ گذاشتی و مرا از دستان گرمت محروم ساختی.
بعضیها میگویند مرگ شروعی دوباره است یعنی تا زمانی که زندگی می کنی در خواب عمیق غفلت فرو رفته ای و با مرگ از خواب چندین ساله ات بیدار می شوی و بلبل های آوازه خوان و پرستوهای مهاجر را می بینی که به پیشواز تو میآیند و میگویند خوش آمدی ای انسان ای کسی که همچون نوزادی دوباره متولد شده ای.
هر انسانی در زندگی اش شروع به فعالیتی می کند، از کسب ثروت گرفته تا کسب علم و دانش؛ از عاشق شدنش به ملکه رویاهایش که برای به دست آوردنش باید هفت خان رستم را سپری کند تا عاشق شدنش به عشق ابدی که همان خداوند متعال است که برای به دست آوردن عشقش نیازی نیست کاری کنیم بلکه عشق او همچون قطره های باران بر سر و رویت می بارد، چه آسمان آفتابی باشد و چه ابری!
اما حیف که برادر خشمگین زندگی، یعنی مرگ بر تمامی این روشنی ها سایه نفرتش را می افکند و تمام این کارها را از بین میبرد اما عشق ابدی را هرگز. با این که با مرگ دستمان از زندگی کوتاه میشود ولی هرگز دستمان از دستان گرم و پر عطوفت حق تعالی جدا نمی شود.
به سايت خوش آمديد !
براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد