جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

۷۱ مطلب با موضوع «انشا عمومی» ثبت شده است

انشا در مورد کتاب از نگاه تصویرگر

انشا در مورد کتاب از نگاه ناشر انشا در مورد کتاب از نگاه حروف چین انشا کتاب از نگاه نویسنده یک انشای زیبا در مورد کتاب انشا در مورد کتاب یار مهربان انشا از زبان کتاب نگاه نویسنده به کتاب مقدمه درباره کتاب


انشا شماره یک

برای من کتاب فقط یک شی نیست و حتی مجموعه ای از اطلاعات نیز نیست. کتاب برای من یک حضور و وجودی خاص دارد. وقتی تصمیم به خریدن کتاب می گیرم با شوق و ذوق به کتاب فروشی می روم و در فاصله زمانی ای که شخص فروشنده می رود تا کتاب مرا بیاورد با اشتیاق به قفسه ها و دیگر کتاب ها نگاه می کنم و این فکر که کاش بشود یک روز همه ی این کتاب ها را بخوانم وسوسه ام می کند.

بعد از خریدن کتاب به سرعت به خانه می روم و با عشق شروع به خواندن می کنم.

کتاب خواندن تجربه ای است که شاید هیچ تجربه ای شبیه آن نباشد. کتاب خواندن نوعی زندگی کردن و گام برداشتن در دنیای نویسنده است. لذت کشف دنیاهای جدید با کتاب شروع می شود.

عجیب است که تعدادی برگه و واژه بتوانند اینگونه دنیای انسان را تغییر بدهند.

اگر کتابی که می خوانم خوب باشد و نویسنده ای اصیل آنرا نوشته باشد، مثل وارد شدن به قلمرویی جدید می باشد.

خلاصه که کتاب خواندن یک تجربه است، یک اتفاق فوق العاده است.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا طنز در مورد اگر معلم نگارش بودید

انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید طنز اگر من معلم نگارش بودم طنز انشا اگر معلم نگارش بودم طنز انشا اگر معلم نگارش بودید کلاس هشتم انشا اگر معلم بودم طنز انشا درباره اگر معلم نگارش بودید پایه هشتم انشا جانشین سازی اگر معلم نگارش بودید موضوع انشاء اگر معلم نگارش بودم


✨درمورد اگر معلم زنگ نگارش بودم...(طنز)🎈

بیشتر معلم های انشا بد اخلاق هستند و وقتی که به چهره ی آن ها نگاه میکنیم هرچه میخواستیم بنویسیم را از یاد می بردیم.

اگر من معلم انشا بودم ، وقتی وارد کلاس می شدم به دانش آموزان اجازه می دادم ] اگر خوابشان می آمد بخوابند ، اگر دلشان میخواست صحبت کنند صحبت کنند ، اگر گرسنشان بود خوراکی بخورند ، آهنگ بخوانند ، دست بزنند ، برقصند و...خلاصه کلاس را روی سرشان بگذارند.

آن هارا مجبور میکردم که انشا هایشان را طنز بنویسند . برای کسی منفی نمیگذاشتم . برای امتحانات به آنها تقلب میدادم و دست توی برگه هایشان می اردم تا نمره هایشان بیست بشود .

من یه دخترم

امید بچه هایم

معلم زنگ انشایم

با صلاح خنده

با قلم پرنده

هم صدای بچه هایم

پرنشاط و سرحالم

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا کوتاه و ساده درباره مقام مادر

انشا ساده در مورد مادر انشا عادی درمورد مادر انشا در مورد مادر پایه هفتم انشا درباره مادر کلاس هفتم انشا درمورد مادر به زبان عادی انشا درمورد مادر با مقدمه بدنه و نتیجه انشا مادر ابتدایی مقدمه در مورد مادر


آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.
عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد؛ و تو را بزرگ و گرامی داشت.
گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت را به پای من ریختی تا جوانم کنی،تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.
ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصویر می کنم و زمانی که به یاد می آورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.
مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی…
مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با وا‍ژه هایم که لبریز عشق است همه جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند.
مادرم؛ عشق را بخاطر تو آموختم. دوست داشتن را برای تو نوشتم و تویی که همیشه در زندگی ام ترانه ی امید سردادی. تو را دوست می دارم اگر باور کنی تو خدای روی زمینم هستی.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا تشکر و سپاس از معلم

انشا در مورد سپاس معلم من تشکر از معلم دلسوز مراتب تشکر از معلم متن تشکر والدین از معلم مقاله سپاس از معلم نامه تشکر از معلم انشا درباره ی معلم خوب دکلمه ای برای تشکر از معلم


انشا تشکر و سپاس از معلم

دوست دارم امروز در انشایم بگویم که چقدر به دانستن نیازمندم و شما تنها کسی هستید که می‌توانید دانایی را به من هدیه دهید. کلاس به واسطه حضور شما متبرک می شود… برترین طواف معلم سعی میان شاگرد و تخته سیاه است و این طواف زیباترین لحظه‌های زندگی‌تان را می سازد. محراب شما کلاس درس است آنجا که معبدیست راستین برای رسیدن به افق‌های دور خدایی شدن.
معلم ای که نفس‌های شما زندگی‌ام را طراوت می‌بخشد و ساحل نگاهتان دلم را آرامش، حرفهایتان چون جواهر بر صندوقچه ذهنم به یادگار می‌ماند و پرنده ذهنتان نامه‌رسان عشق و محبت است.
ای که صفای روح هستید و صبوریتان به قامت سرو، دلتان به صافی آینه و دستانتان یاری‌گر راه‌های دشوار زندگی‌ام است با چشمانم می‌بینم که چون شمع می‌سوزید و با گوش‌هایم می‌شنوم که صدایتان آرام آرام رسم دوستی را در گوشم زمزمه می‌کند، با قلبم حس می‌کنم که تپش ثانیه‌ها را آرام کرده‌اید، که با گچ و تخته روزهای درس را برایم خاطره‌ای جاودانه می‌کنید.
ای که با خنده‌هایتان کوله باری از غم را از دوشم بر می‌دارید، ای پنجره رو به دریای من، من با دروس شما با راز موفقیت آشنامی‌شوم، با آداب زندگانی انس می‌گیرم و به تماشای بهار می‌رسم.
ای که مهرتان از خورشید تابان هم تابان‌تر است، من با ضرب و حساب شما قضیه تالس را درک می‌کنم و با مساحت و حجم شما زمین را می‌شناسم. دفترچه خاطرات زندگی را با شما شناختم و می‌دانم که با یاد معلم عزیزم آن را به پایان می‌رسانم.
ای که با تمام توانایی‌هایتان تارهای وجودم را به صدا در آوردید و خواندن غزل با خدا بودن را به من آموختید و در سخت ترین لحظات زندگی، سرود سرسبزی را در وجود سرو  سرودید.
ای ساحل در سکوت مانده پرهیاهو، ای معلم عزیزم! می‌دانم گوشه‌ای از سخنان گهربارتان را با هدیه کوچک انشای تبریک روز معلم جبران نمی‌توانم بکنم اما از اعماق وجودم از ته قلبم می‌گویم: دوستتان دارم.
۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا به مناسبت ۱۲ اردیبهشت روز معلم

تاریخ روز معلم علت نامگذاری روز جهانی معلم انشا ادبی در مورد معلم روز جهانی معلم مبارک انشا درباره ی روز معلم انشا در مورد معلم با مقدمه ۱۲اردیبهشت روز معلم تاریخ روز معلم 97


انشا ادبی در مورد روز معلم

درس معلم گر بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
انشای امروز در مورد روز معلم و درباره موضوعی بسیار بااهمیت است، چراکه روز معلم روزی برای قدردانی از یکی از انسان‌های مهم زندگی ما است.
معلم‌ها دقیقاً همان کسانی هستند که با دقت و مواظبت جوانه ذاتی انسان را می‌پرورانند و راه درست را به او نشان می‌دهند و زمانی که او را به درختی مقاوم تبدیل کردند، در مسیر اصلی خود رها می‌کنند تا بارور شود. معلم‌ها سرشارند از حس عشق و محبت و صبر و استقامت. مانند مادری مهربان کودک را نوازش می‌کند، به او درس می‌دهد و او را بزرگ می‌کند. معلم گاهی مانند پدری سخت گیر دانش‌آموز را به جلو هل می‌دهد و گاهی او را مورد سرزنش قرار می‌دهد و آنگاه که کودک بزرگ شد و پا گرفت و راه افتاد در گوشه‌ای می‌نشیند و اوج گرفتن او را تماشا می‌کند، معلم‌ها همان پیله‌ای هستند که به دور کرم ابریشم می‌پیچند و آن را در قنداق خود و در آغوش خود نگاه می‌داند، دقیقاً مانند سپری در مقابل سرما و گرما و در مقابل سختی‌ها حفظ می‌کنند و آنگاه کرم که بال گرفت و بال‌های رنگارنگ خود را گشود از پروانه جدا می‌شود و اوج گرفتن او را نظاره می‌کند.
معلم‌ها دل بسیار دریایی و بزرگی دارند، هر سال مجبورند تکه‌ای از وجود خود را رها کنند و او را به دیگری بسپارند، مگر اینطور نیست که معلم‌ها هر بار به هر دانش آموز قسمتی از وجود خود را تقدیم می‌کنند، از خود به آن‌ها محبت و عشق، نوع دوستی، فداکاری و ایثار را ایثار می‌کند؟
و در نهایت بعد از گذر سال‌ها، زمانی که تمام وجود خود را صرف کودکانش کرد و هربار بخشی از جوانی‌اش را به آنها بخشید و زمانی که آن‌ها را جوان و بزرگ ساخت و خودش پیر و چروکیده شد در حالی که همه کودکانش او را ترک کرده اندو هر کدام به سمت زندگی خود رفته اند. آیا معلمی شغل انبیاء نیست؟
و این همه که گفتم گوشه‌ای از دلایل اهمیت روز معلم بود و هر دانش‌آموز باید روز معلم را ارج بنهد.
۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا در مورد روز معلم و استاد مطهری

انشا در مورد روز معلم کودکانه انشا در مورد معلم عزیزم انشا در مورد معلم با مقدمه انشا در مورد شخصیت معلم انشا در مورد معلم نگارش انشا در مورد شغل معلمی انشا دبستانی انشا در مورد روز معلم و استاد مطهری


انشا در مورد مقام معلم

هرکدام از انسان‌ها هر شغلی که داشته باشند، از مقام و منزلت خاصی برخوردار هستند. در این میان شغلی هست که مقامش از همه مشاغل بالاتر است چرا که شغل انبیا است، بله! مقام معلم بسیار والا است.
معلم همان کسی هست که در روز اول مدرسه برای ماندن پیش آن گریه می‌کردیم و در نهایت در روز آخر مدرسه برای جدایی از آن نیز باز گریه می‌کنیم گریه روز اول برای ترسیدن و تنها ماندن پیش افراد ناشناس است و گریه آخر برای جدایی از معلمی مهربان و دلسوز که به ما علاقه بر آموزش و علم آموزش و ایثار و فداکاری و مهربانی و از خود گذشتگی داد.
معلم که به ما درس زندگی داد. زندگی‌ای که سراسر فراز و نشیب‌هایی دارد که تنها با یادگیری و آموزش و تجربه دیگران می‌توان آن را سپری کرد که معلم بهترین آموزش دهنده این موضوع است.
معلم مادر دوم همه دانش آموزان است. برای دانش‌آموزانی خود ناراحت می‌شود و در کنار آن همراه آنها خوشحال می‌شود. همچنین کودکی با آنها بازی می‌کند و هنگام مریضی آنها برایشان مادری می‌کند و دلواپس و نگران آینده دانش آموزان یا معلم پرورش دهنده همان کودکی است که در آینده نقشی مهم در جامعه ایفا می‌کند و به گونه‌ای آینده سازی مملکت خویش هست.
معلم به دانش‌آموزان یاد می‌دهد که چگونه در زندگی فردی مفید باشند و با تلاش و کوشش باعث پیشرفت جامعه خود شوند. او دانش‌آموزان را با دنیای بزرگ آشنا می‌کند و تاریخ گذشتگان را به آنها می‌آموزد تا از آن درس عبرت بگیرند و آنها را با کوه‌ها و دریاها آشنا می‌سازد تا استقامت و عظمت را بیاموزند.

انسان‌ها در طول زندگی احتیاج به یک معلم و راهنما دارند تا شمع راهشان گردد و آنها را از نادانی و جهل دور سازد. به همین سبب معلم شغل انبیا بوده و شغلی مقدس است و همه ساله روز ۱۲ اردیبهشت را به مناسبت روز معلم جشن می‌گیرند تا از معلم خود سپاسگزاری کنند. من نیز در پاس داشتن مقام معلم این روز را به همه معلمان تبریک می‌گویم.
۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا خنده و گریه به روش ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم

انشا تضاد معنایی خنده و گریه انشا ناسازی معنایی خنده و گریه انشا تضاد خنده و گریه انشا به روش ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم انشا تضاد معنایی سکوت و فریاد انشا تضاد معنایی پیری و جوانی انشا تضاد معنایی عشق و نفرت انشا تضاد مفاهیم عشق و نفرت


از قدیم گفته اند آخر خنده گریه است، بعد هر خنده غصه ها یک به یک می آیند و دریچه های قلبم را می زنند.
دلم تنگ می شود برای خنده های کودکی، برای ریسه رفتن هایم و برای خوشحالی بی دلیل.
خوشحالی هایی که با چشم بر هم زدنی گذشتند اما دوامشان در ذهنم جاودان است.
در میان انبوه دلتنگی هایم لبخند تو را به یاد می آورم ، لبخندی که در اتاق نیمه تاریک قلبم را باز می کند و می گذارد هوای تازه و روشنی خورشید به آن وارد شود .
دوباره دلم گرم می شود به حضورت ، به اینکه هنوز هستی و هنوز هم وقتی دلم لبریز هق هق است، آهنگ نوازشگر خنده هایت زیباترین سمفونی جهان را می نوازد.
نگاه محبت آمیز وپرمهرت گرمای وجودم را زیاد می کند .
هنوز لبخندت بر جراحت اخم هایم مرهم می گذارد.
و حال دوباره میان سیلاب اشک هایم خنده ام می گیرد و دستهای نوازشگرت را در ذهنم حس می کنم.
حضورت را حس می کنم اما تو را نمی یابم .
عطرت درمشامم و اتاقم پیچیده اما نمی بینمت.
راست می گویند مادر ها بو دارند .
کاش بوی مادر ها هیچ وقت تمام نمی شد و کاش …

۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درمورد خنده و گریه با استفاده از روش ناسازی معنایی

انشا خنده و گریه تضاد مفاهیم انشا مقایسه خنده و گریه انشا درباره ی خنده و گریه انشا تضاد معنایی خنده و گریه انشا خورشید و ماه انشا ناسازی معنایی خنده و گریه انشا تضاد معنایی سکوت و فریاد انشا خنده دار


قدم بر خاک گذاشتی تا آسمان به وجد بیاید آمدن دردانه هستی را.
گریه کردی تا عرش، خندیدن آغاز کند تبسم آسمانی‏ات را.
چشم گشودی بر دنیا تا چشم عالم روشن شود به جمال بی‏مثال عشق.
... و دست و پا می‏زنی در گهواره تا پاسخی باشی به ندای «هل من ناصر» پدرت تا ثابت کنی که آخرین سربازی؛ تو هم می‏توانی با خون خویش، درخت اسلام را به ثمر بنشانی.
هر چند فاصله‏ات شش ماه بیش نیست از این جهان، هر چند عمری را تجربه نکرده‏ای؛ اما جهانی را به تفکر وا داشته‏ای.
خونت تا همیشه ایام، در رگ‏های تاریخ، جاری است، خونی که از حنجره‏ای شش ماهه جاری شد و جریان دارد تا همیشه.
خونی که از گلوگاه سرخ، به جریان درآمده است تا عالم را راهنمایی باشد به سمت رستگاری. تو سرباز کوچک پدرت هستی.
اگر چه شش ماه، فاصله چندانی نیست ولی پلک بر هم بگذاری، بر روی دستان پدرت باید دهان باز کنی و فریاد برآوری آزادی را و بندگی خداوند را، «لاشریک» را.
باید با سرخ‏ترین کلمات، زیباترین توصیف را از عشق به نمایش بگذاری.
چشم بر هم بگذاری، بر روی دستان پدرت. باید دست و پا بزنی در دریای بی‏کران دلدادگی، دست و پا بزنی بر روی دستان پدرت تا در آینه‏ها نقش ببندد تصویر شش ماهه‏ای که روز آمدنش گریه کرد تا در روز پر گشودنش، خنده کند بر جهان، تا بخندد به اشک‏هایی که در فراق او سرازیر می‏شوند.
آری گریان آمدی تا خندان بروی... .

۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا ذهنی به روش سنجش و مقایسه میز با برده

انشا مقایسه میز با درخت انشا مقایسه ذهنی انشا مقایسه رفتگر با افتاب انشا مقایسه کتاب با انسان انشا مقایسه مرگ و زندگی انشا مقایسه دو چیز مقایسه قلم با درخت انشا مقایسه جنگ و صلح


برخی میزها مانند برده هستند.برخی از میزها انقدر بیچاره هستند که فقط میتوان از آنها کار کشید.برخی میزهامانند برده فقط جای خواب دارندو از این همه کاراهایی که برای ما انجام می دهند دستمزدی دریافت نمیکنند.میزها مانند برده ای بیچاره نه میتوانند برای خود کاری کنند و نه میتوانند به داد خود برسند.برخی میزها به عنوان عروسک خیمه شب بازی اند زیرا فقط میشود از آنها استفاده کرد.برخی میزهاهم مانند برده انقدر لاغرو ضعیف اند که فقط به درد خرید و فروش میخورند اما برخی میزها چنان بزرگ و چاق اند که باید آنهارا بوسید و دستمزد چنان عالی به آنها داد.
برخی برده ها هم مانند میز هستند،زیرا چنان سیاه و ضعیف هستند که فقط به درد انباری میخورند و باید آنهارا در انباری گذاشت.اما برخی آنقدر سفیدوجدیدند که می شود حتی در مجالس تجملی از آن ها استفاده کرد.برخی برده ها مانند میز هستند اگر روزی ضعیف شوند،بی مُعطَلی آنهارا دور می اندازند گویی کسی نبوده و وجود نداشته است.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا مقایسه و شباهت قلم و اسلحه

شباهت قلم و اسلحه انشا مقایسه قلم با درخت انشا مقایسه قلم با اسلحه دهم مقایسه قلم با اسلحه ذهنی انشای مقایسه ای قلم و اسلحه انشا مقایسه قلم با اسلحه ذهنی مقایسه کتاب با برگ درختان مقایسه میزبادرخت


جنگ، واژه ای سه حرفی که خود عالمی در میان حروف خود پنهان کرده قلم اما نرم و نازک جنگ می‌کند، در میان انگشتانم فریاد میکشد تا اوج نفرت را بنویسید.

کلمات را در میدان نبرد به صف می‌کشد؛ ارتش افکار طغیان میکنند و آنگاه صفحه رنگین می‌شود از خون قلم.
من با قلم دنیایی میسازم از جنس آوردگاه ها، به سادگی سنگر ها و به رنگ خون هایی که تجلی گر رویای رنگی دختر بچه ایست که آرام زیر تلی از غم و اندوه دفن شده.
با سلاح نوشتن گاه بیدار می‌کند و گاه لالایی سر میدهد؛ وجدان خفته ای را بیدار می‌کند که در روح آدمی خفته و جان شیرینی را روانه عالم رویا میکند.
من معتقدم برای کشتن آدم ها لازم نیست یک اسلحه را روبروی مغزشان بگیری، گاهی کافیست یک جمله را جلوی چشمشان برقصانی.انوقت میبینی آدمی نه یک بار که صد بار می میرد...

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد