جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

۱۰۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

معنی شعر کاجستان کلاس پنجم ابتدایی

داستان نثر ساده کاجستان کلاس پنجم کتاب نوشتاری صفحه ۷۹

معنی شعر درس کاجستان کلاس پنجم معنی شعر کاجستان پنجم معنی شعر کاجستان کتاب فارسی پنجم درس کاجستان پنجم معنی شعر کاجستان فارسی پنجم دبستان معنی درس کاجستان به نثر ساده معنی کاجستان معنی درس پانزدهم کاجستان کلاس پنجم


داستان نثر ساده کاجستان

درکنار خط های سیم تلفن بیرون از ده دو کاج رشد کردند سال های دراز عابران پیاده آن هارا مانند دوست می دیدند روزی باد پاییزی تندی وزید یکی از کاج ها افتاد و خم شد و روی کاج همسایه اش افتاد به او گفت ای کاج همسایه مرا ببخش  من را

تحمل کن ریشه هایم از خاک بیرون است کاج همسایه با نرمی به او گفت دوستی ما هر دو را از یاد نمی برم ممکن است روزی این اتفاق برای من بیفتد دو ستی آن ها به گوش باد رسید وآرام شد کاج ریشه گرفت ومیوه های هر دو ریختند وآن منطقه کاجستان نام گرفت.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی ضرب المثل راستی راه نجات است یعنی چه

مفهوم راستی راه نجات است معنی ضرب المثل راستی راه نجات است راستی راه نجات است یعنی چه معنی ضرب المثل راستی راه نجات است آینه ضرب المثل راستی راه نجات است یعنی چه معنی ضرب المثل داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است معنی ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ


معنی راستی، راه نجات است

⭕ یعنی فردی که راستی را بر دروغ ترجیح می دهد و فرمان الهی را اجرا می کند، خداوند متعال از او راضی می شود و در همه امور پشتیبانی وی را با خود به همراه دارد.

⭕ به معنای کلی راستی و صداقت، راه نجات، سعادت و رستگاریست و انسان را از گناه و زشتی بر حذر میدارد.

روایت راستی، راه نجات است

شخصی به محضر پیامبر(ص) رسید و پرسید: کار دوزخیان چیست؟ فرمود:( دروغ گویی; دروغ، انسان را به فاجری و پرده دری می کشاند و چون فاجر شد، کافر می گردد و جای انسان کافر در آتش است.) [وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۳۲]

شعر درباره صداقت و راستگویی

ما درس صداقت و صفا می خوانیم            آئین محبت و وفا می دانیم

زین بی خردان سفله ای دل! مخروش      کانها همه می روند و ما می مانیم

(ملک الشعراء بهار)

داستان (حکایت) راستی، راه نجات است

یکروز جوانی از مکه مکرَّمه خارج شد و برای کسب علم به بغداد رفت. هنوز از عمرش بیش از دوازده سال نگذشته بود ولی قبل از اینکه از مکه خارج شود به مادرش گفت که مرا نصیحتی کن. مادرش به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هرگز دروغ نگویی. بعد از اینکه جوان با مادرش عهد را بست و خداحافظی نمود.

با خود چهارصد درهم داشت تا در غربت به خرج برساند، بر مرکوبش سوار شد و روانه ی بغداد گردید در بین راه گروهی از راهزنان بر او مسلط شدند و او را متوقف نمودند و بعد گفتند: ای جوان از مال و ملک دنیا چیزی به همراه خود داری؟

جوان در جواب به آنها گفت: بله چهارصد درهم با خود دارم. همه او را مورد استهزاء و تمسخر قرار دادند و گفتند: فوری از اینجا برو و الاّ از ما ضرری به تو میرسد تو کجا و چهارصد درهم کجا؟!

جوان از آنجا رفت، طولی نکشید که خود رئیس راهزنان در بین راه سر راه را بر او گرفت و متوقف کرد و سپس گفت: ای جوان آیا از مال دنیا چیزی با خود داری جوان در جواب گفت: بله رئیس دارم، رئیس گفت: چه مقدار داری جوان؟ جوان گفت: چهارصد درهم دارم.

رئیس راهزنان پول را گرفت و به او گفت: که چه چیزی باعث شد که تو راست بگویی و چرا دروغ نگفتی در حالی که میدانستی در راست گفتنت مالت ضایع میگردد؟ جوان در جواب گفت: من برای این به تو راست گفتم چون با مادرم عهد کرده ام که هرگز در مقابل هیچ کس دروغ نگویم.

در این هنگام قلب رئیس راهزنان کم کم در مقابل ربّ العالمین به خشوع درآمد و گفت: ای جوان من از کار تو در تَعَجُّبم تو از عهدی که با مادرت بسته ای می ترسی مبادا آن را بشکنی و خیانت بکنی ولی ما از عهدی که با خدای عزوجل داریم ترس نداریم اگرچه در آن خیانت هم کرده باشیم؛

بس ای جوان پولهایت را بگیر و از این مکان در امان خواهی بود و من با خدایم عهد می بندم که در درگاه او توبه کنم توبه ای که از آن به بعد معصیّت او را نکنم. در هنگام عصر (وقتیکه همه راهزنان در یک نقطه معلوم گرد هم جمع شدند) همه اتباع او نزدش آمدند تا مالهای انبوهی را که از مردم گرفته بودند به او تسلیم کنند ولی او را دیدند که زار زار گریه می کند گریه ای که پشیمانی همراه دارد.

گفتند: چرا گریه می کنی؟ به آنها گفت: برای اینکه خداوند فرموده است: «اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤدُّوا الاَماناتِ اِلی اَهلِها» نساء/۸۵٫ یعنی خداوند به شما امر می فرماید که امانات را به صاحب اصلی برگردانید. همه راهزنان به رئیس خود گفتند: ای رئیس و بزرگ ما، اگر تو چنین کاری کرده ایی ما هم از تو تبعیت می کنیم و همگی در مقابل خدا توبه کردند و جزء بندگان صالحش شدند. [حکایت های حکمت آمیز ص۱۴۴٫]

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی شعر خرد و دانش کلاس چهارم

دانلود شعر خرد و دانش صوتی شعر صوتی خرد و دانش کلاس چهارم معنی شعر توانا بود هرکه دانا بود کلاس چهارم معنی شعر ستایش کلاس چهارم معنی شعر نیایش کلاس چهارم شعر خرد و دانش پایه چهارم معنی شعر همای رحمت کلاس چهارم معنی شعر نیایش فارسی چهارم دبستان


معنی شعر توانا بود هرکه دانا بود

معنی شعر خرد و دانش,شعر خرد و دانش کلاس چهارم,معنی شعر خرد و دانش کلاس چهارم,دانلود شعر خرد و دانش,متن شعر خرد و دانش,معنی شعر خرد و دانش کلاس چهارم دبستان,معنی شعر در ستایش خرد و دانش,
معنی شعر در ستایش خرد و دانش از شاهنامه فردوسی,انشا در مورد توانا بود هرکه دانا بود,شعر های کتاب فارسی چهارم ابتدایی,معنی شعر خرد و دانش,فارسی خوانداری چهارم دبستان,
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود,توانا بود هرکه دانابود زدانش دل پیر برنا بود,شعر توانا بود هرکه دانا بود کلاس چهارم

سلام دوستان و همکاران محترم پایه چهارم ابتدایی (دبستان)

در این پست از سایت معلم یار برای شما عزیزان , معنی شعر خرد و دانش امید فارسی چهارم ابتدایی و آماده کردیم

امیدواریم مورد استفاده شما عزیزان قرار بگیره

فــدا


توانا بود هرکه دانا بود -- ز دانش دل پیر برنا بود

انسانی که داناست به هر کاری هم تواناست , با دانش دل انسان پیر جوان می گردد.

به دانش فزای و به یزدان گرای -- که او باد , جان تو را رهنمای

ای انسان علم و دانش خود را بیشتر کن و به سوی پروردگار خود بیا . که او جان و دل شما را راهنمایی میکند

بیاموز و بشنو ز هر دانشی -- بیابی ز هر دانشی , رامشی

از هر علم و دانشی بشنو و یاد بگیر , وقتی علم و دانش را پیدا کنی در آرامش هستی

میاسای از آموختن , یک زمان -- ز دانش میفکن , دل اندر گمان

از آموختن علم و دانش لحظه ای آسوده و راحت نباش , و برای آموختن علم و دانش لحظه ای شکن کن

چه ناخوش بود , دوستی با کسی -- که بهره ندارد ز دانش , بسی

دوستی با کسی که علم و دانشی ندارد بسیار بد و ناخوشایند است

که بیکاری او ز بی دانشی است -- به بی دانش بر,بیاید گریست

بیکاری آدم ها (مفید نبودن آدم ها) به خاطر نداشتن علم و دانش است , به حال انسانهایی که علم و دانش ندارند باید گریه کردد

تن مرده , چون مرد بی دانش است -- که نادان به هرجای, بی رامش است

انسان نادان مانند کسی است که مرده و جان ندارد و شخص نادان در هر جایی آرامش و راحتی ندارد .

شاهنامه , فردوسی

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی کامل شعر چشمه و سنگ فارسی پنجم

معنی شعر چشمه و سنگ کلاس پنجم دانلود شعر چشمه و سنگ شعر چشمه و سنگ کلاس پنجم صوتی خلاصه داستان چشمه و سنگ دانلود شعر صوتی چشمه و سنگ معنی شعر چشمه و سنگ پایه پنجم متن شعر چشمه و سنگ کلاس پنجم معنی کلمات شعر چشمه و سنگ


معنی شعر چشمه وسنگ نیما یوشیج

معنی کامل شعر چشمه و سنگ,گشت یکی چشمه ز سنگی جدا معنی,معنی شعر چشمه و سنگ کلاس دهم,معنی شعر چشمه و سنگ علی اسفندیاری,
معنی شعر گشت یکی چشمه ز سنگی جدا,معنی شعر چشمه وسنگ فارسی دهم,معنی شعر چشمه وسنگ دهم,معنی شعر چشمه نیما یوشیج,
معنی شعر چشمه و سنگ فارسی دهم,معنی شعر چشمه و سنگ دهم,معنی درس چشمه و سنگ,معنی شعر چشمه و سنگ نیما یوشیج,معنی درس چشمه و سنگ دهم,معنی شعر چشمه وسنگ کلاس دهم

سلام دوستان و همکاران محترم پایه دهم

در این پست از سایت معلم یار برای شما عزیزان , معنی شعر چشمه و سنگ فارسی دهم و آماده کردیم

امیدواریم مورد استفاده شما عزیزان قرار بگیره

فــدا

گشت یکی چشمه ز سنگی جدا  غلغله زن چهره نما تیز پا

یک چشمه آب از کنار آبی جریان یافت در حالی که صدای جریان تند آب کاملا بلند بود و توجه بینندگان را جلب می کرد

گه به دهان بر زده کف چون صدف گاه چو تیری که رود بر هدف

جایی بخاطر جریان مخصوص آب روی آن کف ایجاد می شد و گاهی با سرعت بسیار زیاد به سوی هدف جریان داشت

گفت : درین معرکه یکتا منم تاج سر گلبن و صحرا منم

چشمه با خود گفت : تنها من هستم که صحرا و دشت را آبیاری میکنم و در واقع من موجب شکوه صحرا و گلها هستم

 چون بدوم ، سبزه در آغوش من  بوسه زند بر سر و بر دوش من

هنگامی که در صحرا جریان دارم سبزه ها را در آغوش می گیرم و سبزه ها برای سپاس گذاری بر سر و دوشم بوسه می زنند

چون بگشایم ز سر مو ، شکن  ماه ببیند رخ خود را به من

هنگامی که امواج من ساکت می شود و پایان می یابد , صاف و زلال می شوم طوری که چهره ی ماه به خوبی در من منعکس می شود

 قطره ی باران ، که در افتد به خاک  زو بدمد بس کوهر تابناک

زمانی که قطه های باران به زمین می بارد موجب رشد وپیدایش سبزه ها و گل های زیبا می شود

 در بر من ره چو به پایان برد  از خجلی سر به گریبان برد

زمانی که قطه های باران به من همراه می شوند از احساس کوچکی خود نسبت به من شرمنده می شوند

 ابر ، زمن حامل سرمایه شد  باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد

ابرها از آب های بخار شده ی من صاحب باران می شوند و طراوت و شادابی باغ ها هم از آب است که من به آن ها می دهم

 گل ، به همه رنگ و برازندگی  می کند از پرتو من زندگی

گل ها با ان همه زیبایی و قشنگی که دارند باز زندگیشان مدیون من است (وابسته به من است)

در بن این پرده ی نیلوفری کیست کند با چو منی همسری ؟

در این جهان هیچ چیز نمی تواند خود را از نظر قدرت و ارزش با من همسان و برابر بداند

زین نمط آن مست شده از غرور  رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

این چشمه آب پر غرور و خوخواه وقتی اینگونه جریان یافت و از محل آغاز خود کمی دور شد ...

 دید یکی بحر خروشنده ای  سهمگنی ، نادره جوشنده ای

دریای پرخروش و وحشت آوری را دید که کمتر پدیده ای مانند آن موّاج و خروشان بود.

 نعره بر آورده ، فلک کرده کر دیده سیه کرده ،‌شده زهره در

آن دریا با صدای امواج خود جهان را تحت تاثیر خود قرار می داد و چشم بینندگان را خیره می کرد و آنان را می ترسانید

راست به مانند یکی زلزله  داده تنش بر تن ساحل یله

مانند زلزله که زمین را به زلرزه در می آورد , امواجش به ساحل می خورد وآن را می لرزانید

 چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید  وان همه هنگامه ی دریا بدید

زمانی که آن چشمه ی کوچک به دریا رسید و ان همه قدرت و عظمت دریا را دید ...

 خواست کزان ورطه قدم درکشد  خویشتن از حادثه برتر کشد

ان چشمه تصمیم گرفت که خود را از آن مکان خطرناک دور کند و خود را از آن حادثه ی ترسناک برهاند

 لیک چنان خیره و خاموش ماند  کز همه شیرین سخنی گوش ماند

اما چنان حیران و ساکت ماند که قدرت زیبا سخن گفتن را کاملا از دست داد

علی اسفندیاری (نیما یوشیج)

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۰۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا در مورد کتاب از نگاه تصویرگر

انشا در مورد کتاب از نگاه ناشر انشا در مورد کتاب از نگاه حروف چین انشا کتاب از نگاه نویسنده یک انشای زیبا در مورد کتاب انشا در مورد کتاب یار مهربان انشا از زبان کتاب نگاه نویسنده به کتاب مقدمه درباره کتاب


انشا شماره یک

برای من کتاب فقط یک شی نیست و حتی مجموعه ای از اطلاعات نیز نیست. کتاب برای من یک حضور و وجودی خاص دارد. وقتی تصمیم به خریدن کتاب می گیرم با شوق و ذوق به کتاب فروشی می روم و در فاصله زمانی ای که شخص فروشنده می رود تا کتاب مرا بیاورد با اشتیاق به قفسه ها و دیگر کتاب ها نگاه می کنم و این فکر که کاش بشود یک روز همه ی این کتاب ها را بخوانم وسوسه ام می کند.

بعد از خریدن کتاب به سرعت به خانه می روم و با عشق شروع به خواندن می کنم.

کتاب خواندن تجربه ای است که شاید هیچ تجربه ای شبیه آن نباشد. کتاب خواندن نوعی زندگی کردن و گام برداشتن در دنیای نویسنده است. لذت کشف دنیاهای جدید با کتاب شروع می شود.

عجیب است که تعدادی برگه و واژه بتوانند اینگونه دنیای انسان را تغییر بدهند.

اگر کتابی که می خوانم خوب باشد و نویسنده ای اصیل آنرا نوشته باشد، مثل وارد شدن به قلمرویی جدید می باشد.

خلاصه که کتاب خواندن یک تجربه است، یک اتفاق فوق العاده است.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا طنز در مورد اگر معلم نگارش بودید

انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید طنز اگر من معلم نگارش بودم طنز انشا اگر معلم نگارش بودم طنز انشا اگر معلم نگارش بودید کلاس هشتم انشا اگر معلم بودم طنز انشا درباره اگر معلم نگارش بودید پایه هشتم انشا جانشین سازی اگر معلم نگارش بودید موضوع انشاء اگر معلم نگارش بودم


✨درمورد اگر معلم زنگ نگارش بودم...(طنز)🎈

بیشتر معلم های انشا بد اخلاق هستند و وقتی که به چهره ی آن ها نگاه میکنیم هرچه میخواستیم بنویسیم را از یاد می بردیم.

اگر من معلم انشا بودم ، وقتی وارد کلاس می شدم به دانش آموزان اجازه می دادم ] اگر خوابشان می آمد بخوابند ، اگر دلشان میخواست صحبت کنند صحبت کنند ، اگر گرسنشان بود خوراکی بخورند ، آهنگ بخوانند ، دست بزنند ، برقصند و...خلاصه کلاس را روی سرشان بگذارند.

آن هارا مجبور میکردم که انشا هایشان را طنز بنویسند . برای کسی منفی نمیگذاشتم . برای امتحانات به آنها تقلب میدادم و دست توی برگه هایشان می اردم تا نمره هایشان بیست بشود .

من یه دخترم

امید بچه هایم

معلم زنگ انشایم

با صلاح خنده

با قلم پرنده

هم صدای بچه هایم

پرنشاط و سرحالم

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا کوتاه و ساده درباره مقام مادر

انشا ساده در مورد مادر انشا عادی درمورد مادر انشا در مورد مادر پایه هفتم انشا درباره مادر کلاس هفتم انشا درمورد مادر به زبان عادی انشا درمورد مادر با مقدمه بدنه و نتیجه انشا مادر ابتدایی مقدمه در مورد مادر


آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.
عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد؛ و تو را بزرگ و گرامی داشت.
گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت را به پای من ریختی تا جوانم کنی،تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.
ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصویر می کنم و زمانی که به یاد می آورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.
مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی…
مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با وا‍ژه هایم که لبریز عشق است همه جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند.
مادرم؛ عشق را بخاطر تو آموختم. دوست داشتن را برای تو نوشتم و تویی که همیشه در زندگی ام ترانه ی امید سردادی. تو را دوست می دارم اگر باور کنی تو خدای روی زمینم هستی.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا پایه هشتم جانشین سازی اگر معلم نگارش بودم

انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید طنز انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید پایه ی هشتم انشا جانشین سازی اگر معلم نگارش بودید انشا اگر معلم نگارش بودم طنز مقدمه انشا اگر معلم نگارش بودید اگر من معلم نگارش بودم طنز انشاء اگر من یک معلم بودم اگر معلم بودم طنز


من اگر معلم انشا بودم، که ای کاش هم بودم کاری می کردم که کلاس من بهترین و دوست داشتنی ترین کلاس برای بچه ها باشد. سعی می کردم به شکلی درس بدهم که بچه ها از اینکه به مدرسه می آیند احساس خوبی داشته باشند. یا حداقل سر همان یک زنگ انشا در هفته با شوق و ذوق حاضر شوند.

دوست دارم بگویم که چه برنامه هایی برای کلاسم داشتم، دلم میخواست چند برگه به هرکدام از بچه ها بدهم و بگویم هر چه دوست دارید بنویسید. هر چیزی که در این لحظه احساس می کنید بنویسید. یا اصلا هر چیزی که الان شما را اذیت می کند شروع کنید و راجع بهش بنوسید.

من اگر معلم نگارش بودم به دانش آموزانم آموزش می دادم که جریان بی وقفه و سیلان عجیب و غریب ذهنشان را مشاهده کنند و تا جایی که می توانند سعی کنند هر آنچه در لحظه «حال» به ذهنشان می رسد را بنویسند.

به آنها می آموختم که همه چیز با زبان آغاز می شود و نمی توان از مسئله ای اینچنین مهم بی توجه گذشت.

پس کلمات را که چونان رگ و پی زبانند، باید خیلی خوب بشناسند.باید بنویسند و این نوشتن برایشان به عادتی روزانه تبدیل گردد.

کاش هفته ای یک جلسه ای که با هم داشتیم برایشان به مثابه شکوفایی استعدادهایشان و گره گشایی حرفهایی بود که نمی توانند براحتی با کسی در میان بگذارند.

کلاس من باید نوعی خودکاوی و درون نگری باشد، محلی که چیزی به بچه ها اضافه کند، نه اینکه وقتشان را با موضوعات تکراری تلف کند.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درباره درد دندان پایه هفتم

انشا درمورد درد دندان طنز متن در مورد دندان درد انشا درمورد درد دندان با مقدمه و نتیجه انشا درباره درد دندان پایه هفتم درباره دندان درد انشا در مورد درد دندان با مقدمه و نتیجه گیری انشا در مورد کفش انشا طنز درباره ناخن


انشاء دانش آموزی کوتاه ، مختصر و ساده درد دندان …

“د” مثل “دندان” مثل “درد”

وقتی درد به سراغ دندان های ما می آید آن موقع متوجه شده، مسواک زدن و تمیز کردن آنها را شروع می کنیم .

دندان یک عضوی از بدن ماست، که بسیار صبر دارد صبح تا شب از آن کار می کشیم، اذیتش می کنیم هرچه پیدا می کنیم با آن خُرد می کنیم و بعد هیچ تشکر و تقدیری از آن نمی کنیم. اذیت کردن مکرر ما باعث می شود صبر دندان تمام شود، و دیگر کار از کار بگذرد و نوبت دندان شود، تا با درد خودش شما رو اذیت کند …

پس بدانیم دندان هم نسبت به کارهایی که برای ما انجام می دهد انتظاراتی دارد ، مثلا بعد از خوردن شکلات و غذا آن را مرتب مسواک بزنیم و تمیزش کنیم، با این کار نه شما دندان را اذیت کردید نه دندان شما رو اذیت می کند.

وظیفه دندان، خُرد کردن و جویدن غذاهاست تا راحت بتوانیم غذا بخوریم، در عوض وظیفه ما هم مسواک زدن و تمیز کردن دندان هاست.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا تشکر و سپاس از معلم

انشا در مورد سپاس معلم من تشکر از معلم دلسوز مراتب تشکر از معلم متن تشکر والدین از معلم مقاله سپاس از معلم نامه تشکر از معلم انشا درباره ی معلم خوب دکلمه ای برای تشکر از معلم


انشا تشکر و سپاس از معلم

دوست دارم امروز در انشایم بگویم که چقدر به دانستن نیازمندم و شما تنها کسی هستید که می‌توانید دانایی را به من هدیه دهید. کلاس به واسطه حضور شما متبرک می شود… برترین طواف معلم سعی میان شاگرد و تخته سیاه است و این طواف زیباترین لحظه‌های زندگی‌تان را می سازد. محراب شما کلاس درس است آنجا که معبدیست راستین برای رسیدن به افق‌های دور خدایی شدن.
معلم ای که نفس‌های شما زندگی‌ام را طراوت می‌بخشد و ساحل نگاهتان دلم را آرامش، حرفهایتان چون جواهر بر صندوقچه ذهنم به یادگار می‌ماند و پرنده ذهنتان نامه‌رسان عشق و محبت است.
ای که صفای روح هستید و صبوریتان به قامت سرو، دلتان به صافی آینه و دستانتان یاری‌گر راه‌های دشوار زندگی‌ام است با چشمانم می‌بینم که چون شمع می‌سوزید و با گوش‌هایم می‌شنوم که صدایتان آرام آرام رسم دوستی را در گوشم زمزمه می‌کند، با قلبم حس می‌کنم که تپش ثانیه‌ها را آرام کرده‌اید، که با گچ و تخته روزهای درس را برایم خاطره‌ای جاودانه می‌کنید.
ای که با خنده‌هایتان کوله باری از غم را از دوشم بر می‌دارید، ای پنجره رو به دریای من، من با دروس شما با راز موفقیت آشنامی‌شوم، با آداب زندگانی انس می‌گیرم و به تماشای بهار می‌رسم.
ای که مهرتان از خورشید تابان هم تابان‌تر است، من با ضرب و حساب شما قضیه تالس را درک می‌کنم و با مساحت و حجم شما زمین را می‌شناسم. دفترچه خاطرات زندگی را با شما شناختم و می‌دانم که با یاد معلم عزیزم آن را به پایان می‌رسانم.
ای که با تمام توانایی‌هایتان تارهای وجودم را به صدا در آوردید و خواندن غزل با خدا بودن را به من آموختید و در سخت ترین لحظات زندگی، سرود سرسبزی را در وجود سرو  سرودید.
ای ساحل در سکوت مانده پرهیاهو، ای معلم عزیزم! می‌دانم گوشه‌ای از سخنان گهربارتان را با هدیه کوچک انشای تبریک روز معلم جبران نمی‌توانم بکنم اما از اعماق وجودم از ته قلبم می‌گویم: دوستتان دارم.
۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد