جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

انشا تخیلی و ذهنی درباره سفر به فضا

انشا تخیلی کوتاه انشا تخیلی درباره دریا موضوع انشا تخیلی درباره فضاپیما انشا در مورد آدم فضایی با مقدمه انشا در مورد سفر خیالی به اعماق زمین انشا تخیلی خنده دار انشا تخیلی درباره طبیعت انشا سفر خیالی به دریا


به نام خداوندی که قدرت فکرکردن و تخیل رادر ذهن ما قرار داد تا ما با استفاده از قدرت تخیل خود آنچه که برایمان دست یافتنی نیست را تصور کنیم.

از روز قبل قرارگذاشته بودیم که به موقع خودرا به محل قرار برسانیم زمانی که به آنجا رسیدم دیدم که همه ی بچه ها درحال آماده شدن هستندو لباس های مخصوص را می پوشند وهمه خوش حال بودند. من نیزاز خوش حالی در پوست خود نمی گنجیدم شروع به پوشیدن لباس مخصوص کردم و از این که تا چند دقیقه ی دیگر با دوستانم در فضا خواهم بود شادی می کردم.

در این هنگام مسئول سفینه که ما به او مهندس می گفتیم گفت: بچه ها سوار شوید. ما همگی سوار شده و سفینه پرید وبه آسمان رفتیم از میان ستاره های زیبا و سیارهای منظومه شمسی گذشتیم واقعا تماشایی بود. سیاره ی مشتری ، نپتون ، پلوتون و زحل که از همه ی  آن ها زیباتر بود را دیدیم حلقه ای طلایی وزیبا دور زحل را فرا گرفته بود.

از کنار خورشید که گذشتیم دلمان می خواست به آن نزدیک شویم ولیکن گرمای زیاد آن مانع از آن شد که به آن نزدیک شویم. دوستم که خیلی هیجان زده شده بود دستش را از سفینه بیرون آورد اما دست او از گرمی وحرارت خورشید سوخت و تاول شد بعد از آن تصمیم گرفتیم به کره ی ماه برویم سطح کره ی ماه از حفره های زیادی داشت وشبیه به پنیر بود یکی از بچه ها وقتی سطح کره ی ماه رادید به خیال این که می تواند به راحتی تکه ای از آن را جدا کند جلو رفت و با دندانش شروع به گاز زدن کرد اما نتوانست و دندانش هم شکست.

مشغول نگاه کردن به اطراف بودیم که دیدیم ازپشت پستی بلندی های سطح ماه شاخک هایی در حال تکان خوردن هستند، وقتی دقت کردیم متوجه شدیم جاندارانی با شاخک هایی بلند و چشمانی از حدقه در آمده که روی کره ی ماه ساکن بودند ما را تماشا و کنترل می کردند در همین هنگام چند چیز تیز شبیه تیر به سوی ما پرتاب شد ما همگی ترسیده بودیم هراسان به سوی سفینه دویدیم و سوار آن شدیم آن ها نیز به سفینه هجوم آوردند و به آن چسبیدند ما شروع به جیغ زدن کردیم درحال جیغ و داد بودیم که دیدیم یکی از آدم فضایی ها  به سفینه ی ما چسبیده است ولی به دلیل سرعت زیادی که سفینه داشت از آن جدا شد و بر روی سطح ماه افتاد.

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

حکایت نگاری صفحه ۱۱۰ نگارش دهم

حکایت نگاری چون یونس علیه السلام انشا صفحه 107 نگارش دهم خاموشی با سلامت به ازگفتن با ملامت انشا صفحه ۱۱۹ نگارش دهم انشا صفحه ۱۰۷ نگارش دهم حکایت نگاری صفحه 110انشا دهم حکایت نگاری نگارش پایه دهم ساده نویسی حکایت چون یونس از شکم ماهی نجات یافت


حکایت نگاری پایه دهم درم ورد یونس علیه السلام از شکم ماهی نجات یافت

«چون یونس علیه السلام از شکم ماهی نجات یافت،متفکر بود و کمتر سخن می گفت. یکی از موجب سکوت و سبب خاموشی پرسید. گفت: سخن، مرا از حبس شکم ماهی انداخت تا وجودم در آتش وحشت شمع وار بگداخت. خاموشی با سلامت، به از گفتن با ملامت».      نگارستان

بازنویسی: در زمان های قدیم حضرت یونس که از شکم ماهی(نهنگ) نجات یافت بسیار متفکر بود و دائم در فکر فرو می رفت و کمتر سخن می گفت. یکی از مردم علت و سبب سکوت و کم حرفی حضرت یونس را پرسید. حضرت گفت: سخن موجب شد که من در شکم ماهی افتادم و آن زمانی که در شکم ماهی  بودم از ترس و وحشت هم چون آتشی سوزان وجودم در حال سوختن بود و هم چون شمع ذره ذره در حال گداخته شدن و آب شدن بودم. بنابراین خاموشی و سکوت با سلامتی و تندرستی بهتر است از پرحرفی و سخن گفتن با پشیمانی.

از این حکایت این گونه نتیجه گیری می کنیم که هر چه انسان قبل از سخن گفتن تفکر کرد و یا کمتر سخن بگوید کمتر مورد خشم و عذاب و بازجویی قرار می گیرد. زیرا  با کمتر سخن گفتن بار گناهان انسان کمتر می شود و در نهایت پشیمانی و ندامت از گفتن سخنان بدون فکر و بدون ریشه کمتر خواهد بود و انسان  با آرامش فکری و سلامت جانی بیشتری به زندگی خود تا لحظه ی مرگ و بعد از مرگ ادامه می دهد.

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی شعر نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت پایدار

معنی شعر نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت پایدار معنی شعر سعدی نام نیک رفتگان ضایع مکن معنی بیت شعر نام نیک رفتگان ضایع مکن شعر نام نیکو گر بماند ز آدمی از کیست معنی شعر نام نیکو معنی شعر بس بگردید و بگردد روزگار پیام بیت نام نیکو گر بماند ز آدمی نام نیکو گر بماند ز آدمی به کاز او ماند سرای زرنگار



نام نیکو گر بماند زآدمی به کزو ماند سرای زر نگار 
معنی: اگر نام خوب از انسان به یادگار بماند بهتر از این است که از او خانه های زیبا ومجلّل باقی بماند .
لغت: زرنگار: دارای نقش هایی از طلا ،طلا کاری شده سرا : خانه به :بهتر کزو : مخفف که از او 
نکته ی دستوری : این بیت از سه جمله تشکیل شده است .فعل « است » بعد از « بهن حذف شده است : به (=بهتر) ، ]است[که از او سرای زرنگار ماند . سرای زرنگار : ترکیب وصفی است 


معنی و مفهوم شعر چو خواهی که نامت نماند نهان

ما این شعر زیبا را برای شما دوستان و عزیزانی که در مدرسه درس می‌خوانید گذاشتیم تا بتوانید آن را برای مدرسه و دوستان خود ببرید و آن را در مدرسه به معلم خود به دهید تا بتوانید به راحتی نمره کامل را گرفته باشید. ولی متاسفانه نتوانستیم کنند جواب و پاسخ این شعر را پیدا کنیم و این مطلب را زدیم که شما دوستان عزیز می توانید در آخر همین پست در بخش نظرات برای ما این معنی و مفهوم شعر به صورت کامل بفرستید تا ما آن را در این پست قرار دهیم و به یکدیگر نیز کمک کنید که به توانید در مدرسه موفق باشید.


معنی شعر چو خواهی که نامت نماند نهان مکن نام نیک بزرگان نهان

اگر می خواهی که خودت بلند آوازه و مشهور باشی واسم تو روی زبان ها باشد؛ باید سعی کنی تا از آثار بزرگان استفاده کنی و حتما به آن اقرار و اعتراف نمایی نه اینکه از آثا آنها کمک بگیری ولی نامی از آنان نبری. جواب توسط یاسین برای ما ارسال شده با تشکر از یاسین عزیز.

اگه میخواهی مشهور شوی و از کسی که مشهور است کمک گرفتی باید بگویی مه ازان بزرگان کمک گرفتی نباید این را پنهان کنی. این متن توسط مرتیا ارسال شده با تشکر از مرتیای عزیز.

اگر شخصی می خواهد خود را دانا و عارت نشان دهد نام دانشمندان را بد نام کرد و یا با اثار های شان خود نمایی کرد. این متن را اسما پور نصیری برای ما فرستاده شد با تشکر از اسمای عزیز.

اگر می خواهی نامت گمنام نباشد نام بزرگان را پنهان نکن اگر می خواهی نامت تا همیشه جاودان بماند باید نام بزرگان را هرجا بر زبان بیاوری تا نام تو هم جاودان بماند ارسالی از نویسنده.

یعنی اگر می خواهی نام ونشانت وکارهایت در میان مردم پنهان نماند خودت هم در پنهان کردن نام نیک بزرگان تلاش نکن.

اگر میخواهید اسمتان پایدار باشد باید از علم و اثار بزرگان و دانش مندان استفاده کنی و اعتراف کنی که از اثار بزرگان کمک گرفته ای فرستنده نیما نیلوفری.

این ضرب المثل به این اشاره میکند که وقتی دوست داری به مقام بالایی برسی باید از دانشمندان بزرگ که از ما فهمیده تر هستند کمک بگیریم و وقتی به مقام بالایی رسیدیم لطف کسانی که به ما کمک کردند فراموش نکنیم و همیشه از انها یاد کنیم نه اینکه خودمان را از انها بالاتر بدانیم با تشکر از مهسا مهدویان عزیز.

معنیش این میشه که : از ینکه چو خواهی که نامت نماید نهان این است که اگر می خواهی اسمت روی زبان ها باشد باید تلاش کنی تا بتوانی اسم خود را روی زبان ها جاری کنی هیچ موقع وقتی تلاش نکنی نمی توانی اسم خودرا روی زبان ها و مشهور کنی با تشکر از زهرا هاشمی عزیز.

یعنی وقتی ما به مقام بالایی رسیدیم کسانی که در این راه به ما کمک کردند لطف آنها را فراموش نکنیم ارسال شده توسط لاریسا اصل محمودی با تشکر از لاریسا اصل محمودی عزیز.

اگر می خواهی که نامت سرزبان ها باشد از دانشمندان و اثار انها کمک بگیر و حتما نام کسانی را که از انها کمک گرفته ای به زبان بیاور واز انان تشکر کن توسط ارشک عابدینی.

اگر می خواهی نامت سر زبان ها یاشد از اثار بزرگان دین کمک بگیر و از اثار انها برای خود خواهی استفاده نکنی و یادت باشد مرسی از غزل بابت ارسال این متن.

چو خواهی که نامت نماند نهان اگر میخواهی همه اسم تورابرزبان بیاورند واگردرراه دچار مشکل شدی و از کسی (درضرب المثل بزرگان ) کمک گرفتی مکن نام نیک بزرگان نهان نام آن هارانهان نکن وبرعکس سعی کن نام آن هارا برزبان بیاوری تانام توبرزبان بیاید.

اگر میخواهی از نامت به نیکی یاد کنند وفراموش نشوی….پس نام نیک بزرگان را لکه دار نکن..هرچه برای خودت میخوای برای دیگران هم بخواه.

اگر میخواهی که نامت فراموش نشود اعمال بزرگان خیراندیش وخیر خواه در نیکی را به بدنامی یاد نکن….ای شعر عین ضربالمثل هر چه برای خودت میخواهی برای دیگران هم بخواه،،،،،،نعمت اله مردانی.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی شعر کاجستان کلاس پنجم ابتدایی

داستان نثر ساده کاجستان کلاس پنجم کتاب نوشتاری صفحه ۷۹

معنی شعر درس کاجستان کلاس پنجم معنی شعر کاجستان پنجم معنی شعر کاجستان کتاب فارسی پنجم درس کاجستان پنجم معنی شعر کاجستان فارسی پنجم دبستان معنی درس کاجستان به نثر ساده معنی کاجستان معنی درس پانزدهم کاجستان کلاس پنجم


داستان نثر ساده کاجستان

درکنار خط های سیم تلفن بیرون از ده دو کاج رشد کردند سال های دراز عابران پیاده آن هارا مانند دوست می دیدند روزی باد پاییزی تندی وزید یکی از کاج ها افتاد و خم شد و روی کاج همسایه اش افتاد به او گفت ای کاج همسایه مرا ببخش  من را

تحمل کن ریشه هایم از خاک بیرون است کاج همسایه با نرمی به او گفت دوستی ما هر دو را از یاد نمی برم ممکن است روزی این اتفاق برای من بیفتد دو ستی آن ها به گوش باد رسید وآرام شد کاج ریشه گرفت ومیوه های هر دو ریختند وآن منطقه کاجستان نام گرفت.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی ضرب المثل راستی راه نجات است یعنی چه

مفهوم راستی راه نجات است معنی ضرب المثل راستی راه نجات است راستی راه نجات است یعنی چه معنی ضرب المثل راستی راه نجات است آینه ضرب المثل راستی راه نجات است یعنی چه معنی ضرب المثل داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است معنی ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ


معنی راستی، راه نجات است

⭕ یعنی فردی که راستی را بر دروغ ترجیح می دهد و فرمان الهی را اجرا می کند، خداوند متعال از او راضی می شود و در همه امور پشتیبانی وی را با خود به همراه دارد.

⭕ به معنای کلی راستی و صداقت، راه نجات، سعادت و رستگاریست و انسان را از گناه و زشتی بر حذر میدارد.

روایت راستی، راه نجات است

شخصی به محضر پیامبر(ص) رسید و پرسید: کار دوزخیان چیست؟ فرمود:( دروغ گویی; دروغ، انسان را به فاجری و پرده دری می کشاند و چون فاجر شد، کافر می گردد و جای انسان کافر در آتش است.) [وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۳۲]

شعر درباره صداقت و راستگویی

ما درس صداقت و صفا می خوانیم            آئین محبت و وفا می دانیم

زین بی خردان سفله ای دل! مخروش      کانها همه می روند و ما می مانیم

(ملک الشعراء بهار)

داستان (حکایت) راستی، راه نجات است

یکروز جوانی از مکه مکرَّمه خارج شد و برای کسب علم به بغداد رفت. هنوز از عمرش بیش از دوازده سال نگذشته بود ولی قبل از اینکه از مکه خارج شود به مادرش گفت که مرا نصیحتی کن. مادرش به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هرگز دروغ نگویی. بعد از اینکه جوان با مادرش عهد را بست و خداحافظی نمود.

با خود چهارصد درهم داشت تا در غربت به خرج برساند، بر مرکوبش سوار شد و روانه ی بغداد گردید در بین راه گروهی از راهزنان بر او مسلط شدند و او را متوقف نمودند و بعد گفتند: ای جوان از مال و ملک دنیا چیزی به همراه خود داری؟

جوان در جواب به آنها گفت: بله چهارصد درهم با خود دارم. همه او را مورد استهزاء و تمسخر قرار دادند و گفتند: فوری از اینجا برو و الاّ از ما ضرری به تو میرسد تو کجا و چهارصد درهم کجا؟!

جوان از آنجا رفت، طولی نکشید که خود رئیس راهزنان در بین راه سر راه را بر او گرفت و متوقف کرد و سپس گفت: ای جوان آیا از مال دنیا چیزی با خود داری جوان در جواب گفت: بله رئیس دارم، رئیس گفت: چه مقدار داری جوان؟ جوان گفت: چهارصد درهم دارم.

رئیس راهزنان پول را گرفت و به او گفت: که چه چیزی باعث شد که تو راست بگویی و چرا دروغ نگفتی در حالی که میدانستی در راست گفتنت مالت ضایع میگردد؟ جوان در جواب گفت: من برای این به تو راست گفتم چون با مادرم عهد کرده ام که هرگز در مقابل هیچ کس دروغ نگویم.

در این هنگام قلب رئیس راهزنان کم کم در مقابل ربّ العالمین به خشوع درآمد و گفت: ای جوان من از کار تو در تَعَجُّبم تو از عهدی که با مادرت بسته ای می ترسی مبادا آن را بشکنی و خیانت بکنی ولی ما از عهدی که با خدای عزوجل داریم ترس نداریم اگرچه در آن خیانت هم کرده باشیم؛

بس ای جوان پولهایت را بگیر و از این مکان در امان خواهی بود و من با خدایم عهد می بندم که در درگاه او توبه کنم توبه ای که از آن به بعد معصیّت او را نکنم. در هنگام عصر (وقتیکه همه راهزنان در یک نقطه معلوم گرد هم جمع شدند) همه اتباع او نزدش آمدند تا مالهای انبوهی را که از مردم گرفته بودند به او تسلیم کنند ولی او را دیدند که زار زار گریه می کند گریه ای که پشیمانی همراه دارد.

گفتند: چرا گریه می کنی؟ به آنها گفت: برای اینکه خداوند فرموده است: «اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤدُّوا الاَماناتِ اِلی اَهلِها» نساء/۸۵٫ یعنی خداوند به شما امر می فرماید که امانات را به صاحب اصلی برگردانید. همه راهزنان به رئیس خود گفتند: ای رئیس و بزرگ ما، اگر تو چنین کاری کرده ایی ما هم از تو تبعیت می کنیم و همگی در مقابل خدا توبه کردند و جزء بندگان صالحش شدند. [حکایت های حکمت آمیز ص۱۴۴٫]

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی شعر خرد و دانش کلاس چهارم

دانلود شعر خرد و دانش صوتی شعر صوتی خرد و دانش کلاس چهارم معنی شعر توانا بود هرکه دانا بود کلاس چهارم معنی شعر ستایش کلاس چهارم معنی شعر نیایش کلاس چهارم شعر خرد و دانش پایه چهارم معنی شعر همای رحمت کلاس چهارم معنی شعر نیایش فارسی چهارم دبستان


معنی شعر توانا بود هرکه دانا بود

معنی شعر خرد و دانش,شعر خرد و دانش کلاس چهارم,معنی شعر خرد و دانش کلاس چهارم,دانلود شعر خرد و دانش,متن شعر خرد و دانش,معنی شعر خرد و دانش کلاس چهارم دبستان,معنی شعر در ستایش خرد و دانش,
معنی شعر در ستایش خرد و دانش از شاهنامه فردوسی,انشا در مورد توانا بود هرکه دانا بود,شعر های کتاب فارسی چهارم ابتدایی,معنی شعر خرد و دانش,فارسی خوانداری چهارم دبستان,
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود,توانا بود هرکه دانابود زدانش دل پیر برنا بود,شعر توانا بود هرکه دانا بود کلاس چهارم

سلام دوستان و همکاران محترم پایه چهارم ابتدایی (دبستان)

در این پست از سایت معلم یار برای شما عزیزان , معنی شعر خرد و دانش امید فارسی چهارم ابتدایی و آماده کردیم

امیدواریم مورد استفاده شما عزیزان قرار بگیره

فــدا


توانا بود هرکه دانا بود -- ز دانش دل پیر برنا بود

انسانی که داناست به هر کاری هم تواناست , با دانش دل انسان پیر جوان می گردد.

به دانش فزای و به یزدان گرای -- که او باد , جان تو را رهنمای

ای انسان علم و دانش خود را بیشتر کن و به سوی پروردگار خود بیا . که او جان و دل شما را راهنمایی میکند

بیاموز و بشنو ز هر دانشی -- بیابی ز هر دانشی , رامشی

از هر علم و دانشی بشنو و یاد بگیر , وقتی علم و دانش را پیدا کنی در آرامش هستی

میاسای از آموختن , یک زمان -- ز دانش میفکن , دل اندر گمان

از آموختن علم و دانش لحظه ای آسوده و راحت نباش , و برای آموختن علم و دانش لحظه ای شکن کن

چه ناخوش بود , دوستی با کسی -- که بهره ندارد ز دانش , بسی

دوستی با کسی که علم و دانشی ندارد بسیار بد و ناخوشایند است

که بیکاری او ز بی دانشی است -- به بی دانش بر,بیاید گریست

بیکاری آدم ها (مفید نبودن آدم ها) به خاطر نداشتن علم و دانش است , به حال انسانهایی که علم و دانش ندارند باید گریه کردد

تن مرده , چون مرد بی دانش است -- که نادان به هرجای, بی رامش است

انسان نادان مانند کسی است که مرده و جان ندارد و شخص نادان در هر جایی آرامش و راحتی ندارد .

شاهنامه , فردوسی

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معنی کامل شعر چشمه و سنگ فارسی پنجم

معنی شعر چشمه و سنگ کلاس پنجم دانلود شعر چشمه و سنگ شعر چشمه و سنگ کلاس پنجم صوتی خلاصه داستان چشمه و سنگ دانلود شعر صوتی چشمه و سنگ معنی شعر چشمه و سنگ پایه پنجم متن شعر چشمه و سنگ کلاس پنجم معنی کلمات شعر چشمه و سنگ


معنی شعر چشمه وسنگ نیما یوشیج

معنی کامل شعر چشمه و سنگ,گشت یکی چشمه ز سنگی جدا معنی,معنی شعر چشمه و سنگ کلاس دهم,معنی شعر چشمه و سنگ علی اسفندیاری,
معنی شعر گشت یکی چشمه ز سنگی جدا,معنی شعر چشمه وسنگ فارسی دهم,معنی شعر چشمه وسنگ دهم,معنی شعر چشمه نیما یوشیج,
معنی شعر چشمه و سنگ فارسی دهم,معنی شعر چشمه و سنگ دهم,معنی درس چشمه و سنگ,معنی شعر چشمه و سنگ نیما یوشیج,معنی درس چشمه و سنگ دهم,معنی شعر چشمه وسنگ کلاس دهم

سلام دوستان و همکاران محترم پایه دهم

در این پست از سایت معلم یار برای شما عزیزان , معنی شعر چشمه و سنگ فارسی دهم و آماده کردیم

امیدواریم مورد استفاده شما عزیزان قرار بگیره

فــدا

گشت یکی چشمه ز سنگی جدا  غلغله زن چهره نما تیز پا

یک چشمه آب از کنار آبی جریان یافت در حالی که صدای جریان تند آب کاملا بلند بود و توجه بینندگان را جلب می کرد

گه به دهان بر زده کف چون صدف گاه چو تیری که رود بر هدف

جایی بخاطر جریان مخصوص آب روی آن کف ایجاد می شد و گاهی با سرعت بسیار زیاد به سوی هدف جریان داشت

گفت : درین معرکه یکتا منم تاج سر گلبن و صحرا منم

چشمه با خود گفت : تنها من هستم که صحرا و دشت را آبیاری میکنم و در واقع من موجب شکوه صحرا و گلها هستم

 چون بدوم ، سبزه در آغوش من  بوسه زند بر سر و بر دوش من

هنگامی که در صحرا جریان دارم سبزه ها را در آغوش می گیرم و سبزه ها برای سپاس گذاری بر سر و دوشم بوسه می زنند

چون بگشایم ز سر مو ، شکن  ماه ببیند رخ خود را به من

هنگامی که امواج من ساکت می شود و پایان می یابد , صاف و زلال می شوم طوری که چهره ی ماه به خوبی در من منعکس می شود

 قطره ی باران ، که در افتد به خاک  زو بدمد بس کوهر تابناک

زمانی که قطه های باران به زمین می بارد موجب رشد وپیدایش سبزه ها و گل های زیبا می شود

 در بر من ره چو به پایان برد  از خجلی سر به گریبان برد

زمانی که قطه های باران به من همراه می شوند از احساس کوچکی خود نسبت به من شرمنده می شوند

 ابر ، زمن حامل سرمایه شد  باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد

ابرها از آب های بخار شده ی من صاحب باران می شوند و طراوت و شادابی باغ ها هم از آب است که من به آن ها می دهم

 گل ، به همه رنگ و برازندگی  می کند از پرتو من زندگی

گل ها با ان همه زیبایی و قشنگی که دارند باز زندگیشان مدیون من است (وابسته به من است)

در بن این پرده ی نیلوفری کیست کند با چو منی همسری ؟

در این جهان هیچ چیز نمی تواند خود را از نظر قدرت و ارزش با من همسان و برابر بداند

زین نمط آن مست شده از غرور  رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

این چشمه آب پر غرور و خوخواه وقتی اینگونه جریان یافت و از محل آغاز خود کمی دور شد ...

 دید یکی بحر خروشنده ای  سهمگنی ، نادره جوشنده ای

دریای پرخروش و وحشت آوری را دید که کمتر پدیده ای مانند آن موّاج و خروشان بود.

 نعره بر آورده ، فلک کرده کر دیده سیه کرده ،‌شده زهره در

آن دریا با صدای امواج خود جهان را تحت تاثیر خود قرار می داد و چشم بینندگان را خیره می کرد و آنان را می ترسانید

راست به مانند یکی زلزله  داده تنش بر تن ساحل یله

مانند زلزله که زمین را به زلرزه در می آورد , امواجش به ساحل می خورد وآن را می لرزانید

 چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید  وان همه هنگامه ی دریا بدید

زمانی که آن چشمه ی کوچک به دریا رسید و ان همه قدرت و عظمت دریا را دید ...

 خواست کزان ورطه قدم درکشد  خویشتن از حادثه برتر کشد

ان چشمه تصمیم گرفت که خود را از آن مکان خطرناک دور کند و خود را از آن حادثه ی ترسناک برهاند

 لیک چنان خیره و خاموش ماند  کز همه شیرین سخنی گوش ماند

اما چنان حیران و ساکت ماند که قدرت زیبا سخن گفتن را کاملا از دست داد

علی اسفندیاری (نیما یوشیج)

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۰۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا در مورد کتاب از نگاه تصویرگر

انشا در مورد کتاب از نگاه ناشر انشا در مورد کتاب از نگاه حروف چین انشا کتاب از نگاه نویسنده یک انشای زیبا در مورد کتاب انشا در مورد کتاب یار مهربان انشا از زبان کتاب نگاه نویسنده به کتاب مقدمه درباره کتاب


انشا شماره یک

برای من کتاب فقط یک شی نیست و حتی مجموعه ای از اطلاعات نیز نیست. کتاب برای من یک حضور و وجودی خاص دارد. وقتی تصمیم به خریدن کتاب می گیرم با شوق و ذوق به کتاب فروشی می روم و در فاصله زمانی ای که شخص فروشنده می رود تا کتاب مرا بیاورد با اشتیاق به قفسه ها و دیگر کتاب ها نگاه می کنم و این فکر که کاش بشود یک روز همه ی این کتاب ها را بخوانم وسوسه ام می کند.

بعد از خریدن کتاب به سرعت به خانه می روم و با عشق شروع به خواندن می کنم.

کتاب خواندن تجربه ای است که شاید هیچ تجربه ای شبیه آن نباشد. کتاب خواندن نوعی زندگی کردن و گام برداشتن در دنیای نویسنده است. لذت کشف دنیاهای جدید با کتاب شروع می شود.

عجیب است که تعدادی برگه و واژه بتوانند اینگونه دنیای انسان را تغییر بدهند.

اگر کتابی که می خوانم خوب باشد و نویسنده ای اصیل آنرا نوشته باشد، مثل وارد شدن به قلمرویی جدید می باشد.

خلاصه که کتاب خواندن یک تجربه است، یک اتفاق فوق العاده است.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا طنز در مورد اگر معلم نگارش بودید

انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید طنز اگر من معلم نگارش بودم طنز انشا اگر معلم نگارش بودم طنز انشا اگر معلم نگارش بودید کلاس هشتم انشا اگر معلم بودم طنز انشا درباره اگر معلم نگارش بودید پایه هشتم انشا جانشین سازی اگر معلم نگارش بودید موضوع انشاء اگر معلم نگارش بودم


✨درمورد اگر معلم زنگ نگارش بودم...(طنز)🎈

بیشتر معلم های انشا بد اخلاق هستند و وقتی که به چهره ی آن ها نگاه میکنیم هرچه میخواستیم بنویسیم را از یاد می بردیم.

اگر من معلم انشا بودم ، وقتی وارد کلاس می شدم به دانش آموزان اجازه می دادم ] اگر خوابشان می آمد بخوابند ، اگر دلشان میخواست صحبت کنند صحبت کنند ، اگر گرسنشان بود خوراکی بخورند ، آهنگ بخوانند ، دست بزنند ، برقصند و...خلاصه کلاس را روی سرشان بگذارند.

آن هارا مجبور میکردم که انشا هایشان را طنز بنویسند . برای کسی منفی نمیگذاشتم . برای امتحانات به آنها تقلب میدادم و دست توی برگه هایشان می اردم تا نمره هایشان بیست بشود .

من یه دخترم

امید بچه هایم

معلم زنگ انشایم

با صلاح خنده

با قلم پرنده

هم صدای بچه هایم

پرنشاط و سرحالم

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا کوتاه و ساده درباره مقام مادر

انشا ساده در مورد مادر انشا عادی درمورد مادر انشا در مورد مادر پایه هفتم انشا درباره مادر کلاس هفتم انشا درمورد مادر به زبان عادی انشا درمورد مادر با مقدمه بدنه و نتیجه انشا مادر ابتدایی مقدمه در مورد مادر


آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.
عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد؛ و تو را بزرگ و گرامی داشت.
گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت را به پای من ریختی تا جوانم کنی،تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.
ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصویر می کنم و زمانی که به یاد می آورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.
مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی…
مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با وا‍ژه هایم که لبریز عشق است همه جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند.
مادرم؛ عشق را بخاطر تو آموختم. دوست داشتن را برای تو نوشتم و تویی که همیشه در زندگی ام ترانه ی امید سردادی. تو را دوست می دارم اگر باور کنی تو خدای روی زمینم هستی.

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد