جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقدمه در مورد زبان سرخ سرسبز میدهد بر باد» ثبت شده است

داستان کوتاه درباره ی زبان سرخ سرسبز میدهد برباد

داستانی کوتاه درباره ی ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد حکایت کوتاه زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد حکایتی کوتاه درباره زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشای زبان سرخ سرسبزی میدهد بر باد انشایی کوتاه در مورد ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشا کوتاه درباره زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد بازافرینی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشا کوتاه در مورد زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد



زبان وسیله ارتباطی است که ویژگی ها زیان هایی را دربر می‌گیرد. وازنظر علمی یکی از قوی ترین ماهیچه ها می باشد.
واین ماهیچه ده سانتی توانایی انجام کارهای بسیاری را دارد.
ما می‌توانیم از این وسیله بدرستی استفاده کنیم گاهی این وسیله دسته گل به آب می دهد.
واین دسته گل به آب دادن ممکن است به قیمت جان به سرانجام برسد.
در عهد قدیم مردی به نام (غلام) بودکه ادعا می کرد که تفنگش را دزدیده‌اند نزد حاکم آن شهر که نام او (شازده میکائیل) بود رفت.
وموضوع را برای حاکم شرح داد اما اَدَلح (غلام) کافی نبود غلام از عصبانیت وارد شهر شد و داد میزد و مداوم می گفت (پسر حاکم تفنگم را دزدیده است)
اما درواقعیت تفنگ غلام دزدیده نشده بود غلام قصد داشت با این کار از حاکم باج بگیرد.
در روز بعد حاکم غلام را احضار کرد و پسر حاکم در آن محکمه حضور داست
و به غلام گفت:( این شخص را میشناسی؟) غلام گفت :(خیر)
وغلام با صدای بلند فریاد می زد( که پسرت دزد است.)
حاکم که موضوع را فهمید فوراً دستو اعدامش را صادر کرد.

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درمورد زبان سرخ سرسبز میدهد بر باد

بازافرینی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشا کوتاه درباره زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشا کوتاه در مورد زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد باز افرینی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشایی کوتاه در مورد ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد داستان کوتاه درباره ی زبان سرخ سرسبز میدهد برباد حکایتی کوتاه درباره زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد مقدمه در مورد زبان سرخ سرسبز میدهد بر باد


روزی بود و روزگاری حاکم شهری که با طوطی خود زندگی می کرد هر اتفاقی که می افتاد با یکدیگر صحبت میکردند و حاکم همه را به طوطی میگفت یک روز مثل همیشه جلسه ای درشهر برپا شد که قرارشد حاکم به مقام بالاتر درست یابد وقتی حاکم از جلسه برگشت دوباره همه را برای طوطی گفت بعد از چند روز طوطی دیگر میلی به ماندن پیش حاکم را نداشت.یک روز پادشاهی به شهر آمد و پیش طوطی رفت و به او گفت که هرچه در جلسه اتفاق افتاد را برایم بگو و قول میدهم تو را از اینجا نجات بدهم،طوطی هم قبول کرد و همه چیز را به پادشاه گفت که به ضرر حاکم بود .مدتی گذشت و جنگ شدیدی بین حاکم و پادشاه به وجود آمد.وقتی پادشاه شکست خورد حاکم به او گفت حرف های جلسه را چه کسی به تو گفته است،پادشاه گفت طوطی همه چیز را به من گفت وقتی حاکم پادشاه را کشت به قصر بازگشت و طوطی راهم کشت .اینجاست که می گویند زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد