جواب نگارش و انشا پایه های مختلف تحصیلی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا ادبی در مورد عید نوروز» ثبت شده است

انشا با موضوع عید دیدنی و خاطرات ایام عید

خاطرات عید نوروز 1398 خاطره درباره ی عید نوروز انشا ادبی در مورد عید نوروز خاطره ای از عید نوروز 97 انشا خاطره نویسی کوتاه انشا درمورد بهترین خاطره


نزدیک عید پدرم و مادرم ما را به کفش ملّی می‌بردند.

خودشان از پشت ویترین انتخاب می‌کردند و به فروشنده می‌گفتند سایز پای ما بیاورد و اصلا سوال نمی‌کردند که این کفش را دوست دارید یا نه؛
فقط همیشه می گفتند این ﻛﻔﺸﻬﺎ "ﻣﺮﮒ" ﻧﺪاﺭﻧﺪ...

عاشق عید بودم.
بوی عید را دوست داشتم.
بوی شیرینی‌ها، بوی عود و بوی سبزی پلو ماهی مادر و مادر بزرگهایم و سفره‌ای که اولین روز عید پهن می‌شد و همه فامیل دور آن می‌نشستند ..

چرا فکر نمی‌کردیم شاید این روزها تمام شوند؟
چرا آنقدر خاطرمان جمع بود؟
چرا مواظب لحظه‌ها نبودیم؟
چرا خوشبختی را عمیق نفس نکشیدیم؟ 
که امروز مجبور نباشیم فقط چنگ بیندازیم به گذشته‌ها و خیره شویم به آن و با خاطراتش زندگی کنیم...

از کودکی به نوجوانی و جوانی راهی نیست؛ اما همراهانت همیشگی نیستند.
در فراز و فرود راه، خیلی‌ها را از دست می دهیم.

ما در همین از دست دادن‌ها بزرگ شدیم، پخته شدیم و ساخته شدیم!

خیلی‌ها ﺭﻓﺘﻨﺪ و من امروز بعد از گذشت این چند سال، می‌خواهم بنویسم فقط کفش ملّی نیست که مرگ ندارد، "عشق" هم مرگ ندارد،
بعضی خاطرات هم مرگ ندارد،
بعضی قلبها،
بعضی آدمها،
و ...

۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا ادبی در مورد تبریک گفتن عید نوروز

دانلود انشا در مورد عید نوروز انشا ادبی در مورد عید نوروز انشا در مورد عید نوروز برای کودکان انشا در مورد تعطیلات عید نوروز انشا در مورد عید نوروز کلاس چهارم انشا در مورد عید نوروز به زبان انگلیسی انشا درمورد عید نوروز با زمان و مکان انشای کوتاه عید به زبان انگلیسی


با اینکه خودم اهل شعر و ادبیاتم، ولی تو این سال ها هیچ وقت برای تبریک تولد و عید و سال نو دنبال نوشته‌های قلمبه سلنبه‌ی ادبی نگشتم. 
هول و ولایی که همه برای پیدا کردن یه «متن یا شعر قشنگ» دارند که «سِند تو آل» کنند و این جوری مناسبت ها را تبریک بگویند به دوستان و آشناهاشون یه کم غریبه؛ و همیشه می‌پرسم «خب چرا؟»

خودمون از زبان، اندیشه و با قلم خودمان تبریک بگوییم. 
هر چه که از ته دلمان بر میاد را بنویسیم.
این گونه متن تبریک ساده و صمیمی که خیلی بهتره؛ حتی اگه خیلی هم شعرگونه و پر از تشبیه و استعاره نباشه.
جداً دریافت یک پیام «عیدت مبارک، سال خیلی خوبی داشته باشی» قشنگ‌تره از گرفتن این پیامایی که معلومه واسه همه ست و گاهی هیچ روح و اشتیاقی هم پشتش نیست، صرفا یه عادته.

۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا زیبا و ادبی در مورد عید نوروز

انشا ادبی در مورد عید نوروز انشا در مورد تعطیلات عید نوروز انشا درمورد عید نوروز با زمان و مکان انشا در مورد عید نوروز به زبان انگلیسی درباره عید نوروز انشا در مورد عید نوروز کلاس چهارم خاطره ای کوتاه از عید نوروز انشا در مورد عید نوروز با مقدمه و نتیجه گیری


صبح می‌شود وقت آن است که خورشید دست از دامن طبیعت بردارد و به گیسوی سحر آویزد. شب کم کم دامن خود را از کوچه‌ها جمع می‌کند. زمستان مدت‌ها پیش از این صحرا رفت اما انگار رد پایش بر آسمان باقی مانده است که اکنون آسمان اینگونه زنگار گرفته است...

وقت آن است که کم کم بهار از راه برسد، درختان در خود فرو رفته‌اند ، وقت آن است که سر را بالا آورند و به بهار سلام گویند و از طراوت آن بهره گیرند

وقت آن است که پروانه‌ی چمن از پیله درآید و در نفس باد صبا سینه بگشاید، وقت آن است که شادی در رگ‌های دشت سوسو زند...وقت آن است که روزی از نو آغاز شود، امروز بهار وارد صحرا می‌شود و بر درختان شکوفه‌ی سپیدی و پاکی می‌کارد و از درختان لخت دشت عروسی زیبا می‌سازد.

لکه‌ی سرخ غروب از گوشه‌ی آسمان پاک می‌شود که خورشید از پشت کوه سر بالا می‌آورد و به بهار زیبا خوش آمد می‌گوید ... در جنگل غوغایی برپاست نمی‌دانم چرا درختان از خواب زمستانی بیدار شده و با هم زمزمه کنان حرف می‌زنند گویا خندان‌تر و شادتر از همیشه‌اند آسمان از سر شوق می‌گرید انگار درختان دست‌هایشان را برای گرفتن دانه‌های بازیگوش باران که از گونه‌ی آسمان می‌چکد در هوا نگه داشته‌اند چه هوایی است بوی عجیب و مست کننده‌ای مشامم را قلقلک می‌دهد و مرا به بازی می‌گیرد، نمی‌دانم از کجاست ولی انگار با من قایم باشک بازی می‌کند و خودش را به من نشان نمی‌دهد، نگاهم به خطی مشکی در آسمان می‌افتد نزدیک‌تر می‌شود فکر کنم دسته‌ای پرستو در آسمان پرواز می‌کنند، دستم را در هوا برایشان تکان می‌دهم و به راهی که چون خطی خمیده و پرپیچ و خم در قلب جنگل کشیده شده به کنار رودخانه می‌رسم که بچه‌های شیطون در آن بازی می‌کنند ، صدای شادیشان در جنگل پیچیده و خروشان فریاد می‌زنند، صدای چهچجه بلبلان گوشم را نوازش می‌دهد، کم کم شب از راه می‌رسد و آسمان گیسوی سیاه زیبایش را با پنس‌هایی از جنس ستاره و چلچراغی از جنس ماه به من نشان می‌دهد ، امشب آسمان مهتابی است چهره‌ی ماه را به تمامی می‌نگرم ولی نمی‌توانم سخنانش را بشنوم فقط شادی و سرور را در نگاهش می‌خوانم اینک صدای پای عابری خسته را می‌شنوم صدایی آشنا با لبخندی بر روی لبانش و سرخی صورتش ، رهگذری که با آمدنش فقط می‌خواهد خنده‌ی زیبا را به همه هدیه دهد، بله بهار زیبایم تو آمدی با تمام سرسبزی با تمام شکوه و با تمام جذابیت هایت، بهار من خوش آمدی

۳۰ فروردين ۹۸ ، ۰۹:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد